تعبیر خواب
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 36 سورهی یوسف میفرماید: «(دو جوان همراه یوسف وارد زندان شدند) یکی گفت: «در خواب دیدم که (انگور برای) شراب میفشارم» دیگری گفت: «در خواب دیدم نان بر سرم حمل میکنم و پرندگان از آن میخورند.» ما را از تعبیر این خواب آگاه کن.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «گاه است که خوابها راست درآید.»
(غررالحکم، ج 1، ص 453)
توضیح مختصر:
تعبیر خواب، علمی است که خداوند به یوسف پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم مرحمت کرد و بر او منّت نهاد. وحی بسیاری از انبیاء در خواب بود. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم قبل از نبوّت، در خواب و بیداری، مَلَک مقرّبی را میدید و مطالب بسیار و بشارتها و اخبار میداد.
گاهی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به اصحاب میفرمود: از مبشّرات بگویید. مبشّرات یعنی خوابهای رحمانی.
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «بعد از من، وحی قطع میشود امّا مبشّرات قطع نمیگردد.»
باز رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «خواب دیدن شخص صالح، یک جزء از چهلوشش جزء پیامبری است.» بسیاری از بندگان خوب خداوند، خیر و شرّ اموری را که به آنها خواهد رسید، در خواب، به آنها مینمایند. لذا پیامبر فرمود: «چون کسی از شما خواب نیکو بیند، باید خدای تعالی را سپاس گوید و خواب خود را با دوستان و مؤمنان بگوید.»
روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده که: «اگر مؤمنی خواب ببیند، دانستن تعبیر آن لازم است تا از خواب خوب، بهرهی نیکو برد و بتواند با دعا، عبادت و صدقه، از عاقبت خواب بد حذر کند.»
اگر به کسی تعبیر خواب را مانند یوسف و ابن سیرین و … اختصاصی دادند که بسیار نیکو و خاص است و الّا تعابیر غیر صاحبان تعبیر، بر اساس صنعت تعبیر بوده، چهبسا معبّر، در تشخیص مسائل نفس، بسته به نفس خواب بیننده دچار ناصوابی گردد.
1- پرستاری نوهی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم
ام الفضل، زوجهی عبّاس، عموی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خوابی دید و بسیار گریه کرد. سبب گریه را از او پرسیدند ولی او جواب نمیداد. این مسئله را خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم عرضه داشتند.
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم دنبال عمویش فرستاد و او خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آمد. فرمود: «چه چیز باعث شده که همسرت گریه میکند و به خواب نمیرود؟»
عرض کرد: از او پرسیدم گفت: «خوابی دیدم و برای هیچکس نقل نمیکنم.»
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم امّ الفضل را طلبید. وقتی آمد، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «چه خوابی دیدی؟» عرض کرد: «چند روز قبل، وقت قیلوله -یک ساعت قبل از ظهر- خوابی دیدم که مرا وحشت انداخت.»
فرمود: «این وقت، خوابش دروغ نمیشود بگو تا تعبیر کنم.» عرض کرد: «دیدم قطعهای از گوشت بدن شما جدا شد و آن را در دامن من گذاشتند.»
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خندید و فرمود: «از دخترم فاطمه علیها السّلام، این روزها پسری متولّد میشود که تو او را پرستار و دایه میباشی.» چون امام حسین علیهالسلام متولد شد، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم امّ الفضل را خواست و قنداقهی حسین علیهالسلام را به او داد؛ پس تبسّم کرد و فرمود: «این تعبیر خواب توست.»
(جامع النورین، ص 209)
2- قاتل همانند سگ
روزی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم روی منبر فرمود: «ده سگ را در خواب دیدم که خون مرا میخوردند و در میان آنها سگی بود که حرص و تلاش او بسیار بود. گمان میکنم کشندهی فرزندم حسین علیهالسلام کسی باشد که صورتش شبیه سگ باشد.»
امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا، نشسته بود؛ چرتش گرفت و بیدار شد، فرمود: «دیدم ده سگ بر من حمله آورده و سگی سیاهوسفید (اَبرص) که پیسی داشت، بیشتر از همه حمله میکرد و میخواست من را به قتل برساند.»
عصر روز عاشورا این دو خواب تعبیر شد. شمر که صورتش همانند سگ بود، امام حسین علیهالسلام را به قتل رساند.
(جامع النورین، ص 213)
3- پادشاه مصر
شبی، یوسف علیهالسلام پهلوی پدرش خوابیده بود و خوابی دید. فردای آن روز خواب را برای پدر نقل کرد و گفت که: «در رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده میکنند.»
یعقوب علیهالسلام فرمود: «تو به مقام سلطنت میرسی و برادرانت همه ذلیل تو میشوند و از برای تو سجده و تواضع میکنند؛ پس خوابت را برای برادرانت نقل مکن!»
زن شمعون، از پشت پنجره این سخنان را گوش میداد. آن را بر شوهرش نقل کرد. پس برادران باهم گفتگو کردند و تصمیم بر قتل یوسف نمودند… وقتی یوسف، پادشاه مصر شد و برادران همه او را سجده کردند، پدر گفت: «این تعبیر خوابی است که قبلاً دیده بودم.»
(جامع النورین، ص 214)
4- خون میرفت و میآمد
شخصی نزد ابن سیرین، معبّر خواب آمد و گفت: «در خواب دیدم که خون از دماغم میرفت.» گفت: «مال و دولت از تو میرود.» دیگری آمد و گفت: «دیشب در خواب دیدم خون از دماغم میآمد.»
گفت: «دولت به دست میآوردی.»
کسی آنجا بود و گفت: «خوابها یکی بود چرا دو نوع تعبیر نمودی؟!» جواب داد: «اوّلی گفت خون از دماغم میرفت، گفتم: مال از دستت میرود؛ و دوّمی گفت: خون از دماغم میآمد، پس گفتم: مال به دست میآوری.»
(جامع النورین، ص 214)
5- هجده دانه
ابن حبیب نیامی گوید: «در خواب دیدم پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به باغ من آمد و قدری خرما برای او بردم و میل کردند. بعد یکمشت از آن رطب را به من دادند. شمردم؛ هجده دانه بود. تفأل زدم که این عدد، دلیل بر این است که تا هجده سال دیگر زندهام.»
از خواب بیدار شدم و یک هفته گذشت. روزی غلامم آمد و گفت: «آقا امام رضا علیهالسلام به باغ شما تشریف آوردهاند.»
برخاستم و به استقبال حضرت رفتم. دیدم همانجایی که پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم نشسته بود، امام نشسته و خرما میل میکند. رطب نزد امام گذاشتم. چند دانه میل کردند. بعد فرمودند: «پیش بیا!» جلو رفتم. حضرت یکمشت از آن خرما به من دادند، شمردم، دیدم هجده دانه است.
عرض کردم: «عیال من بسیار است بیشتر بدهید.» فرمود: «اگر در خواب، جدّم بیشتر میداد، من هم بیشتر میدادم.»
(جامع النورین، ص 216)