تکلّف (به خود رنج دادن، خلاف عادت کردن)
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 86 سوره ص میفرماید: «ای پیامبر! بگو من از جهت رسالت مزدی نمیخواهم و از متکلّفین نیستم (که حرفی از پیش خود و به تصنّع بزنم.)»
حدیث:
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ما گروه انبیاء و امینان و پرهیزگاران، از تکلّف (و تصنّع) بری هستیم.»
(مصباح الشریعه، باب 35)
توضیح مختصر:
هر چیزی که با قاعده و آسانی انجام شود گفتن و انجام دادن آن مطلوب و به صواب است و هر چیزی که برای افادهی مقصود از نظر گفتن و عمل، انسان به تعب و رنج بیفتد، کیفیت آن کار پایین آید و گاهی خرابکاری شود. لذا خداوند در آیهی 233 سورهی بقره فرمود: «لا تُکَلِّفُ نَفسٌ اِلّا وُسعَها: به هر نفسی بهاندازهی طاقت او تکلیف شده است.»
یعنی بهاندازهی تمکّن و قدرت، هرکسی مورد کارگری و انجام طاعات قرار میگیرد. انسان در حال، مکلّف کار خود است نه دیگران و انجام هر عملی در گروِ کار خود شخص میباشد.
شخص مکلّف، همیشه مجبور است خود را بهسختی بیندازد که توانانی هرکسی با دیگران فرق میکند. تکلّف الزام به عمل است و وُسع، اندازهی توانایی برای انجام عملی است.
اگر احکامی برای اشخاصی سخت جلوه میکند، مقداری از آن مربوط به تنبلی و سستی نفس آنهاست چراکه احکام نماز یا روزه، خمس و مانند اینها به حکمت الهی قرار داده شده است نه به یک علّت که شخص برای خودش اشکالی به احکام وارد کند.
هر نوع مشقّت و سختی که بر مبنای حدود و اوامر الهی باشد، شخص مأجور و در آزمون، مقبول میشود و نتیجه آنکه افضل اعمال، با مشقّت ترین آنهاست که اجر بیشتری هم دارد.
1- به راستی بگویید
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «روزی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بر گروهی از اصحاب خود وارد شد. آنان با گشادهرویی و خوشآمد گویی رفتار کرده و او را سیّد و مولای خود خواندند.»
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خشمگین شد و فرمود: «اینطور سخن نگویید، بگویید: پیامبر ما و فرستادهی خدا! سخن بهراستی گویید و زیادهروی و غلو نکنید که گرفتار گمراهی خواهید شد.»
(تربیت اجتماعی، ص 329 -کودک، 2/462)
2- تعارف خشکوخالی
امام صادق علیهالسلام و فرزندش اسماعیل و یکی از آشنایان او در راهی میرفتند تا به منزل امام علیهالسلام رسیدند. امام علیهالسلام از آن مرد خداحافظی کرد و داخل منزل خود شد. اسماعیل عرض کرد: «چرا به منزل دعوتش نکردید؟»
فرمود: «وضع خانه مناسب نبود که دعوتش کنم.» اسماعیل گفت: «حداقل یکبار تعارف میکردید، او که به منزل ما نمیآمد!» فرمود: «دوست ندارم که متکلّف باشم.»
(تربیت اجتماعی، ص 334 -مجله تربیت، سال چهارم، ش 10)
3- عیالوار
امام علی علیهالسلام تکلّف دوستانش را در دوستی، غلوآمیز و تکلّف دشمنانش را در دشمنی، افراطآمیز دانسته و دوست نمیداشت. لذا فرمود: «دو گروه دربارهی من به هلاکت میرسند؛ دوستانی که راه اغراق میپیمایند و دشمنانی که راه افراط میروند.»
امام علیهالسلام را دیدند که مقداری خرما خریده و در چادر شبی پیچیده و خود، آن را به خانه میبرد. بعضی که امام را دیدند، گفتند: «اجازه دهید برای شما بیاوریم.» فرمود: «عیالوار، خود به بردن آن سزاوارتر است.»
(صدای عدالت انسانی،1/121-تربیت اجتماعی، ص 333)
4- پیاده دنبال سواره
وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام از جنگ صفین بازمیگشت، به محله شبامیان (قبیلهای از مردم هَمْدان) رسید، آواز گریهی زنان بر کشتگان را شنید.
ناگاه، حرب بن شرجیل شبامی، بزرگ قبیله، خدمت امام علیهالسلام رسید و به او عرض کرد:
«آنگونه که میشنوم، زنان بر شما چیره شدهاند؟ چرا آنها را از گریه و زاری بازنمیدارید؟»
بزرگ قبیله پیاده و امام سوار بر اسب میرفتند، امام علیهالسلام به او فرمودند: «بازگرد! که پیاده رفتن رئیس قبیلهای چون تو، پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مؤمن است.»
(نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 322، ترجمه محمد دشتی)
5- تصنّع بر مُردن
شخصی از مدّعیان عبادت، از غایت خضوع و ورع، خود را به تصنّع بر هیئت مردگان کرده بود. خلیفهی دوّم تازیانه بر او بلند کرد و گفت: «ممیران بر ما دین ما را! خدا بمیراند تو را!»
فقیر «راغب اصفهانی» گوید: «این سخن را خوب نفهمیده بودم که چگونه کسی خود را میمیراند؛ تا اینکه شخصی را در مسجد جامع اصفهان که برای گدایی بر صفهای مردم میگذشت، دیدم؛ چنان خود را مُرده ساخته بود گویی که از مرده دیرینه جنبشی ضعیف ظاهر میشود.»
(نوادر راغب، ص 326)