ثروت (غنی)
قرآن:
خداوند در آیهی 93 سورهی توبه میفرماید: «(ای پیامبر) مؤاخذه تنها برای کسی است که از تو اجازه میخواهند، درحالیکه ثروتمند هستند (و امکان کافی برای جهاد دارند) راضی شدند که با بازماندگان (زنان و کودکان و بیماران) بمانند.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «اندکی از ثروتمندان هستند که مواسات کنند و نیازهای دیگران را برآورند!»
(غررالحکم، ج 2، ص 260)
توضیح مختصر:
خداوند به همه، مال و دارایی میدهد امّا عدّهای، توانگر و ثروتمند میشوند. در توانگری اگر رعایت حقوق الهی بشود و مال از تضییع حقوق دیگران به دست نیامده و بجا مصرف شود، ممدوح است. ولی اگر مال، ناصواب جمع شده و حقوق الهی پرداخت نشود و به اسراف و بیمورد مصرف گردد مذموم است.
آنچه بیشتر شنیده و دیده میشود اینکه طبقهی مرفّه و توانگر، تظاهر به سرمایهی خود میکنند و از تجمّل گرایی، تبذیر، آرایش مظاهر دنیوی و تعلق داشتن به دور نیستند و عدّهای از آنها به بُخل و امساک مبتلا میشوند و حتی حاضر نیستند نه خود بخورند و نه به دیگران بدهند.
از طرفی، اختلاف طبقاتی کشورهای ثروتمند و فقیر، همیشه موجب اختلاف و جنگ و سپس استثمار میشود که زر دار میخواهد بر بی زر، با قدرتی که دارد، زور بگوید و او را از بین ببرد.
آنچه بیش از همه سبب بلاهای بزرگ میشود، یکی رباخواری است که رباخواران در تراکم ثروتمندان میکوشند؛ و دیگری، استخدام کردن فقراء و بیچارگان در کارهای پست توسط زر داران و دادن حقوق ناچیز و استضعاف آنان برای مقاصد خود میباشد.
1- ختم قرآن بهتر از ذبح!
سعدی گوید: ثروتمندی بود که دارای یک پسر بیمار و رنجور بود، خیر خواهان به او گفتند: «مصلحت آن است که برای شفای پسرت ختم قرآن کنی، یا قربانی ذبح کنی و با ذبح و خون ریختن گوسفند یا شتر و صدقه دادن گوشت آنها، فرزندت خوب شود.»
ثروتمند که حاضر نبود پول خرج کند و بخیل بود، اندکی در فکر فرورفت و سپس سر برداشت و گفت: «ختم قرآن بهتر است، چون قرآن در دسترس میباشد، اما قربانی کردن حیوان از گلهای که از محل دور است، سختتر میباشد!»
صاحب دلی سخن او را شنید و گفت: او ازاینرو ختم قرآن را برای شفا برگزید که قرائت آن کار زبان است و زحمت و هزینهای ندارد؛ ولی قربانی کردن به پول وابسته است و آن به جان بسته است؛ و دل برداشتن از آن دشوار خواهد بود.
به دیناری چو خر در گِل بمانند ***** ور الحمدی بخوانی، صد بخوانند
بعضی برای دادن یک دینار مانند الاغ در گل میمانند، ولی اگر سوره حمد را صدبار بخواهی، برایت میخوانند.
(حکایتهای گلستان، ص 236)
2- دیروز سلطان، امروز ثروتمند
یعقوب بن لیث صفار (م 265) پیش از سلطنت، مردی فقیر بود. در اثنای سلطنت یکی از ثروتمندان سیستان را مؤاخذه کرد و همهی مال او را بگرفت و او را محتاج به نانی کرد.
روزی آن ثروتمند پیش یعقوب آمد؛ یعقوب پرسید: «امروز حال تو چه طور است؟» گفت: «همچنان که حال دیروز تو بود.»
یعقوب پرسید: «حال دیروز من چه طور بود؟» گفت: «همچنان که حال امروز من است.»
یعقوب خشمگین شد. قدری به فکر فرورفت و بعد به انصاف آمد و او را تحسین کرد و آفرین گفت و دستور داد تمام مال او را بدهند.
(لطایف الطوایف، ص 133)
3- با دعای پیامبر ثروتمند شد
عبدالله بن جعفر، برادرزاده و داماد امیرالمؤمنین علیهالسلام دارای ثروتی بیشمار بوده و سخاوتش زبانزد خاص و عام بود.
علت ثروتمند شدن او این بود که در کودکی در کوچه با بچههای هم سن و سال خود بازی میکرد و با گِل چیزهایی میساخت. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم عبورش از نزدیک ایشان شد و پرسید: «عبدالله اینها را میخواهی چه کنی؟» عرض کرد میخواهم بفروشم و با پول آنها خرما بخرم. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «خداوند معاملهات را برکت دهد.»
عبدالله بن جعفر گوید: «در اثر دعای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم هر چه میخریدم، استفادهی سرشاری میبردم.» او ثروتمندی بود که بر اثر بذل و انفاق، هر وقت مردم مدینه از یکدیگر قرض میگرفتند، موعد پرداخت را زمان بخشش عبدالله بن جعفر تعیین میکردند.
(پیغمبر و یاران، ج 4، ص 130-قاموس الرجال، ج 5، ص 409)
4- ثروت قارون
قارون پسرعمو یا پسرخالهی حضرت موسی بود که در علم و زیبایی همتای او نبود و تورات را از همه بهتر میخواند و صدای بسیار جذابی داشت.
او در طول زمان، کمکم به دنیاپرستی روی آورد و به قولی به علم کیمیا دست یافت و مس را طلا میکرد.
هر روز ثروتش سرشار و اندوختهی طلا و نقرهاش بیشتر میشد. کمکم علو و زیبایی و صدای خوب، با ثروت بیکران سبب گردید تا با موسی علیهالسلام مقابله کند و مردم را علیه موسی بشوراند.
انبارهای طلا و نقره و اندوختهاش بهقدری زیاد بود که به جای کلیدهای آهنی برای انبارداران که محل آنها کار دشواری بود، کلید چرمی میساخت تا حملونقل آن برایشان آسانتر باشد.
کار بنیاسرائیل بهجایی رسیده بود که آرزو میکردند همانند قارون دارای ثروت میبودند، اما او زکات نمیداد و از تبلیغ تورات دست کشید و مردم را با اطعام و پول دادن به خود مجذوب میکرد.
روزی مقداری خاکستر با خاک مخلوط کرد و از بالای بام بر سر موسی ریخت… پس به امر خداوند، زمین، قارون را با ثروتش بلعید و به عذاب ابدی دچار کرد.
(تاریخ انبیاء، ج 2، ص 157)
5- خلیفهی ثروتمندی که بخیل بود!
بعد از خلافت یزید بن عبدالملک، برادرش هشام بهجای او خلیفهی اموی شد و مدت بیست سال خلافت کرد.
او مردی احول و بداخلاق و به حرص و بُخل در مال موصوف بود؛ بنابراین آنچه از اموال در خزانهی او جمع شده بود، هیچیک از خلفای قبلی بنیامیه اندوخته نکرده بودند.
نقل شده که در سفر حجّی، آنچه از اموال، لباس و وسایلی که همراهش میبرد، سیصد شتر حمل میکرد.
(تتمة المنتهی، ص 83)
وقتیکه هشام مُرد، بازماندگان و ورثهی او یازده نفر بودند. سهم هریک از تَرَکهی هشام، یکمیلیون مثقال (طلا یا نقره) شد! علت جمعآوری ثروت زیاد را بُخل و انفاق نکردن وی نوشتهاند. (رهنمای سعادت، ج 3، ص 601)
او باغستانی داشت که با ندیمان وارد آن شد و همراهان شروع کردند به خوردن میوه و میگفتند: «خدا خلیفه هشام را برکت دهد.» هشام گفت: «اینطور که شما میخورید، خداوند چگونه برکت میدهد.»
بعد به باغبان گفت: «درختها را قطع کن و بهجای آنها درخت زیتون بکار تا کسی نتواند از میوهی آن بخورد.»
(پند تاریخ، ج 4، ص 66 -تاریخ مروج الذهب، ج 2، ص 232)
اما این ثروتها خیری برای ورثه نداشت، چراکه به نقل از تاریخ مجدی یکی از اولاد هشام (که یکمیلیون مثقال به او رسیده بود) به گدایی افتاد و از مردم صدقه میگرفت.