حزم (هوشیاری، دور اندیشی)
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 57 سورهی انبیاء میفرماید: «ابراهیم گفت: به خدا سوگند در غیاب شما، نقشهای برای نابودی بتهایتان میکشم.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «دوراندیشی، نظر افکندن به عاقبت و مشورت کردن با خردمندان است.»
(غررالحکم، ج 1، ص 243)
توضیح مختصر:
دوراندیشی، همراه احتیاط و حُسن تدبیر است و غفلت و کجاندیشی مجهول میباشد و معلوم نیست چه عواقبی داشته باشد. در مشاوره رأی صائب صادر میشود و افراد با علم و تجربه و عقل، نتیجهی مشورت را میدهند و این به صلاح بنده است.
در همه کار اگر بنده توکل بر خداوند کند و در مسیر کار، هوشیاری را از دست ندهد، امیدِ گرفتن ثمره است.
در مَثَل گفته شده است که اول دست در اطرافِ فراهم آمدن و مهیا شدن کاری فکر کن و آنگاه که روشن و معلوم شد، اقدام نما.
معمولاً کسی که حازم است در مقابل آنکسی است که مفرط میباشد. مثلاً انسانی که در جنگ دشمن را حقیر میشمارد و دل به دریا میزند و به قوّه ی نظر شخصی خود اعتماد میکند، چنین انسانی که دوراندیشی کافی را ندارد شکست میخورد.
سعدی میگوید:
دانی که چه گفت زال با رستمِ گُرد؟ **** دشـمن نـتوان حقیر و بـیچاره شـمرد
دیدیم بسی آب ز سرچشمهی خرد **** چـون بـیشتر آمـد شـتر و بـار بِـِبُرد
1- عمروعاص
زیرکی عمروعاص، بر کسی پوشیده نیست، لذا معاویه در همهی امور از او استفاده میبرد. سیاستبازیهای او سبب شد تا مردم دنیاپرست، احتیاط را از دست بدهند و بدعتها را همانند ذبح کدو و خلع امیرالمؤمنین علیهالسلام از خلافت در روز حکمین عملاً انجام دهند.
روزی، معاویه به عمرو عاص گفت: «هوشیاری تو تا چه مقدار است؟» گفت: «در کاری داخل نشدم، مگر طریق بیرون شدن آن را دانستم.» معاویه گفت: «من در کاری داخل نشدم که ارادهی بیرون شدن از آن را داشته باشم.»
(نوادر راغب، ص 6)
2- بدون معاینه و نبض گرفتن
شاعری یاوهگوی و سردنفس، پیش طبیبی رفت و گفت: «دلشوره، وقت مرا ناخوش کرده و افسردگی به همهی اعضای من سرایت میکند.»
طبیب، مرد هوشیاری بود و بدون معاینه و نبض گرفتن فرمود: «در این روزها هیچ شعری گفتهای که بر کسی نخوانده باشی؟»
گفت: «آری!» فرمود: «بخوان!» چون شعر را خواند، گفت: «برای مرتبهی دوم و سوم هم تکرار کن!» و بعد فرمود: «برخیز که نجات یافتی.» شعرت بود که بر روی دل تو میگشت و موجب دلشوره و خنکی در بدن تو میشد، چون آن را بیرون دادی خلاصی یافتی.
(لطایف الطوایف، ص 206)
3- هر دو باز داشت
مردی، پسرش را نزد قاضی آورد و گفت: «خواهش میکنم که پسرم را بازداشت کنید.» قاضی پرسید: «گناه او چیست؟» پدر گفت: «گناهش این است که قرآن را حفظ نمیکند.» قاضی گفت: «اگر دو آیه بداند، بازداشت نمیشود.» سپس به پسر گفت: «آیهای بخوان!» و پسر، جملهای عربی را همانند قرآن خواند که ترجمهاش این بود: «آهای! به چنگ خود بنواز که ما به تو شادیم.» قاضی خندید.
پدر گفت: «اگر یک آیه هم بخواند بازداشت نمیکنید؟» سپس پسر به عربی همانند آیهای خواند که ترجمهاش این است: «از شرابهای اندرین چیزی باقی مگذار!»
قاضی که هوشیار بود، فهمید که پدر و پسر، هر دو اهل چنگ و شراب هستند، پس هر دو را بازداشت کرد.
(هزار و یک حکایت قرآنی، ص 604-زهر الربیع، ص 224)
4- هوشیاری اسکندر در فتوحات
اسکندر مقدونی، پادشاه یونان (متوفی.336 قبل از میلاد) بسیاری از کشورها را فتح کرد. از او پرسیدند: «چگونه اینهمه کشورهای شرق و غرب را فتح کردی؟» بااینکه شاهان پیشین، نسبت به تو عمر بیشتر و ثروت و لشگر بیشتری داشتند، امّا مانند تو نتوانستند پیشروی کنند؟
گفت: «به کمک خدا به هر کشوری که دست یافتم به مردم بیگناهش ستم نکردم و نام بزرگانش را به بدی یاد ننمودم. (که این دو اصل، امروزه در دنیا رواج بسیار دارد.)»
بزرگش نخوانند اهل خرد **** که نام بزرگان به زشتی برد
(حکایتهای گلستان، ص 100)
5- فتح قلعه
اسفار، پسر سیرویه، از اُمرای دیلم، به قصد تسخیر عراق دستور داد سردارش عبدالملک دیلمی به قصد دفع ابوجعفر، حاکم سمنان برود. ابوجعفر، در قلعهی محکمی متحصّن شد که استحکام آن، سبب عدم فتح میگردید.
عبدالملک با دوراندیشی که از این کار داشت، از در مصالحه درآمد. خود تنها به اندرون قلعه رفت و لشکرش بیرون، منتظر نتیجه بودند.
اوّل از بابت ضیافت به قلعه درآمد. عبدالملک خواست که در غرفهی بالای قلعه با ابوجعفر به گفتگو بنشیند. ابوجعفر که مبتلا به نقرس بود احتیاط را از دست داد. عبدالمَلِک با دشنهای او را هلاک کرد. غلامش مدهوش شد و با ریسمانی ابریشمی دریچهی غرفه را محکم بست و خود را بر لب خندق انداخت و با شنا از آن بگذشت. پس لشکرش قدرت پیدا کرده و هجوم آوردند و قلعه را فتح نمودند.
(نمونه معارف، ج 4، ص 245 -زینه المجالس، ص 541)