مدعیان دروغین
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 22 سورهی ابراهیم میفرماید: شیطان به طرفدارانش میگوید: «در حقیقت خداوند به شما وعده داد وعدهی راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم… پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید.»
حدیث:
امام علی علیه السّلام فرمود: «دروغ گوید کسی که دعوی کند ایمان را و حالآنکه او رسیده شده باشد به مکرهای آرزوها و دروغ بازیها.» (غررالحکم، ج 4، ص 630)
توضیح مختصر:
هر ادعایی که با واقع تطبیق نداشته باشد پایههایش متزلزل است. ابلیس مدعی شد که چندین هزار سال عبادت کرده و بالاتر از آدم است پس مخالفت اوامر الهی کرد و ملعون و مطرود شد. تظاهر به ادعا راحت است اما در وقت عمل و حقیقت، پردهی تظاهر کنار میرود و پوچی کار و هدفش معلوم میگردد. تظاهر نوعی دروغگویی است لذا خودش امین نیست تا کسی به او به حقیقت برسد. نوع مدعیان، دچار امراض روحی بودند و درب گرفتاریها به رویشان باز بوده. چون مفلس هستند در وقت ارائه نمیتوانند صادق باشند، پس زمین میخورند. «به صورت شمع عشّاقاند و به سیرت، جمع فُسّاقند، اندیشهی ایشان انباشتن شکم و پیشینهی ایشان بگذاشتن حُکم است.» (بوستان کشمیری، ص 15) اینها مزوّر متقلّب هستند، نباید بر سفرهی تهی آنان نشست که دین را تباه میکنند. کسی که خودش از لحاظ نفس، توانا نیست، چطور میتواند دیدهی تیره را منوّر کند و شخص را چیره مند نماید؟ مدعی که خودش قرین نور نیست چطور میتواند دیگران را نورانی کند؟ خودش از ضعف بیناییاش در رنج است ولی میخواهد چشم بیماری را مداوا کند؟ زبانشان پررونق ولی قلبشان تاریک است. چون ادعا کند میگویند مقام ما از ابدال و اولیاء بالاتر است. حرفهای دزدیدهی عرفا را به خورد مریدان میدهند تا آنان را به دام اندازند. گاهی هم به اولیاء الهی اعتراض وارد میکنند. آنقدر این مدعیان بیارزش هستند که خداوند بهاندازهی سگ درگاهش نیز آنان را به رسمیت نشناخته تا استخوانی جلوی آنها بیندازد. (خزائن کشمیری، ص 211)
1- مدّعیان مزوّر (متقلّب)
1. نباید بر سفرهی تهی از اطعمهی معنوی مدعیان نشست که دین را تباه میکنند.
2. کسی که خودش از لحاظ نفس، توانا نیست چطور میتواند سالک را چیره مند کند؟ بلکه دیده را تیره مینماید.
3. مدعی راه خدا که خودش قرین نور نیست چطور میتواند دیگران را نورانی کند؟
چون ورا نوری نبود اندر قرآن **** نور، کی یابند از وی دیگران؟
4. آنکه بیهوده دعوی ارشاد میکند مانند کسی است که خودش از ضعف بینایی در رنج است ولی میخواهد چشم بیماری را مداوا کند.
5. زبان مدعیان، تابناک و پررونق، ولی قلبشان تاریک است.
6. چون ادّعای ارشاد کنند خود را از شیث پیامبر بالاتر دانند و گویند: «مقام ما از ابدال و اولیاء بالاتر است.»
7. در حرفهای اینان اصطلاحات عرفا وجود دارد که دزدیده و به خورد مریدان میدهند تا آنان را به دام اندازند.
حرف درویشان بدزدیده بسی **** تا گمان آید که هست او خود کسی
8. گاهی هم به اولیای الهی اعتراض میکند بااینکه اولیای الهی از او بیزار هستند.
9. اینقدر این مدعیان، بیارزش هستند که خداوند بهاندازهی سگ درگاهش نیز او را به رسمیت نشناخته تا استخوانی جلوی او بیندازد.
10. این مرشدان، خود را نایب حق میدانند و میگویند: باید از سفرهی من استفاده کنید.
11. سالهای طولانی مریدان ساده را بر وعدههای فردا و فرداها نگه میدارند تا که آنان بر گِرد خانهاش باشند.
12. بعد از سالها که مریدان فهمیدند مرشد دستخالی بوده، بر عمر گرانمایه که به هدر رفت چه سودی مییابند؟! (مثنوی، ج 1، ابیات 2282-2264)
2- درویشمآبان
خواجه عبدالله انصاری دربارهی درویشمآبان فارغ از حقایق گوید: «اکنون جمعی از دوریشان پیدا شدهاند که ایشان را رنگی و بنگی بیش نیست. خانه و مانی، دانه و دامی، شمعی و قندیلی، زرقی و زنبیلی، ترنّم بم و زیری، توقی و چوگانی (سرایی و دکانی)، سفره و سماعی، حجره و اجتماعی، صومعه و خانقاهی (ایوان و بارگاهی) بعضی صوف پوشیدهاند، گروهی موی تراشیده و دل هزار کس خراشیده، آستینکوتاه چون اهل دراز کرده و دست به مناهی دراز کردهاند، روز تا شب کرامات گفته و شب تا روز خفته… تو پنداری (اینان) صوفیاناند؟ نی نی عنید و لافیانند. به صورت، شمع عشّاقاند و به سیرت، جمع فُسّاقند. اندیشهی ایشان انباشتن شکم و پیشهی ایشان بگذاشتن حکم.» (زادالعارفین، ص 20 –شرح زمانی، ج 1، ص 810)
3- مارگیر (مردان دروغین)
بعضی هم مارند و هم افسونگر (جادوگر) یعنی هم مارگیرند و هم مار. با تزویر خاص، بندگان را صید میکنند. مار اول مارگیر را شیفتهی خود میکند و سپس مارگیر با خواندن دعوات افسونی آن را صید مینماید. مرد مارگیر از حرص و کسبوکار، افسون مار را میخواند و خودش متوجه نمیشود که مرید مریدان خود هم شده است.
مرد افسونگر، ز حرص و کسبوکار **** در نیابد آن زمان، افسون مار
زبان حال مار به مارگیر، این است که: نتیجهی افسون خود را دیدی که به نام خدا مار را فریب دادی و به خاطر حق مطیع تو شدم نه به خاطر خودت؟ ولی بدان ای ابلیس روی، ای قطب مکار! یا زخم من، رگ عمرت را میبرد یا همانند من به زندان گرفتارت میسازد.
یا به زخم من رگ جانت برد **** یا تو را چون من به زندانی برد (مثنوی، ح 1، ابیات 2341-2331)
4- گربه نماز کرد
حافظ میفرماید:
ای کبک خوشخرام که خوش میروی بایست **** غرّه مشو که گربهی عابد نماز کرد
دربارهی گربهی عابد دو احتمال داده میشود:
1. اشاره به «موش و گربهی» عبید زاکانی یا به داستان «گربهی عابد» در داستان کبک، جیر و خرگوش در کلیلهودمنه باشد که برای قضاوت در دعوای خود، نزد گربه رفتند و او متعبّد و نمازگزار بود. آنان را بفریفت و به خود نزدیک گردانید و به یک حمله هر دو را بگرفت و نابود کرد که عابد صفت، خود گربه است.
2. اشاره است به شیخ زینالدین علی کلاه شیرازی که برای فریب مردم، گربهای را تربیت کرده بود و آن گربه پشت سرش به نماز میایستاد. (مقدمه بر مبانی عرفان، ص 178)
5- دعوت خلق
مردی به شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: «دستوری هست تا خلق را دعوت کنم؟» فرمود: «زینهار که به خود دعوت نکنی!» گفت: «یا شیخ خلق را به خویشتن دعوت توان کرد؟» فرمود: «آری، اگر دیگری دعوت کند، تو را ناخوش آید که به خود دعوت کرده باشی.» (عرفان الحق، ص 53)
6- پندار غلط
یکی از شیوخ نیشابور با جمعی از سرسپردگان بر خری نشسته و از راهی میگذشت. ناگهان خر را بادی درگرفت و صدا پیچید. مراد چنان بیتاب شد که شیون برداشت و جامه بر تن درید. یکی از همراهان پرسید: چرا بیتابی میکنی؟ مراد گفت: «یکلحظه پیش، اینهمه سرسپرده در پسوپیش خود دیدم، سر به غرور برآوردم که با این مقام، به پایهی بایزید بسطامی رسیدهام و در دنیای جاویدان نیز پایگاهی بس بلند خواهم داشت. در همین لحظه خر چنان کرد که شنیدید. به خود آمدم، دیدم به خیره لاف زدهام و سخن به گزاف گفتهام که خری چنین پردهی پندارم را از هم میدرد.» (بهسوی سیمرغ، ص 535- داستان عارفان، ص 89)