مکافات عمل (کیفر و پاداش)
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 46 سورهی فصّلت میفرماید: «کسی که عمل صالحی انجام دهد سودش برای خود اوست و هر کس بدی کند به خویشتن بدی کرده است خداوند هرگز به بندگان ستم نمیکند.»
حدیث:
امام علی علیهالسلام فرمود: «عادت فرومایگان و لئیمان، کیفر دادن به زشتی در برابر احسان و نیکی است.» (غررالحکم، ج 2، ص 386)
توضیح مختصر:
از مکافات عمل، باید ترسید چراکه هر عمل منفی و بد، اگر جزئی باشد مکافاتش به همان اندازه است امّا اگر عمل، خرابیاش بسیار باشد، از رسیدن به جزای عمل، کیفر، عقوبت و عذابش باید ترسید. البته تشخیص در نسبت و درجات مکافات عمل، کار بنده نیست بلکه حکم از جانب خداوند است. اگر منافقی، مؤمنی را استهزاء کند، در دنیا و آخرت مورد استهزاء قرار میگیرد. این مکافات عمل، موبهمو است و کسی بهجای دیگری مکافات نشود. اگر کسی به یتیمی ظلم کند و اجحاف نماید، مکافات عمل، در آینده به بچههای خودش وارد میشود. میتوان گفت که عکسالعمل گناه یا جزای عمل بد یا کیفر دادن، مکافاتش عین همان عمل زشت است. درواقع محکمهی کیفر، عین عدل است. خدعه میکند، مورد خدعه قرار میگیرد. فحش میدهد، مورد ناسزاگویی دیگران واقع میشود. شخصی، جوان بود و سنگ داغ سنگکی را در یقهی پیرمردی انداخت و او را سوزاند. بعد از 50 سال، جوانی در صف سنگک، سنگ داغ در یقهی او انداخت و او دیگر چیزی برای گفتن نداشت:
از مکــافات عــمل غــافل مشـو **** گــندم از گــندم بروید جـو ز جو
هـر دست که دادند همان دست گرفتند **** هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
این قانون، قراردادی است که وضع شده و دقت کاری آن، آنقدر زیاد است که فقط با توحید افعالی، آن را میتوان فهمید و درک نمود.
1- وزیر به چشم زینالعابدین علیهالسلام
شاهعباس اول وزیر باکفایتی به نام میرزا حبیبالله داشت که از سادات بود و او را احترام مینمود. روزی شاه گفت: «هر وقت تو را میبینم، گویا امام زینالعابدین علیه السّلام را میبینم؛ ولی در تو خصلتی است که اگر ترک کنی، بهتر است وگرنه ضرر میکنی.»
میرزا پرسید: «کدام صفت است؟» شاه گفت: «اغلب اوقات افراد مربوط به من از تو خواهش میکنند و جواب آنها را رد نمیکنی، بهتر است رد کنی!» میرزا عرض کرد: «دیگر این کار را نخواهم کرد.»
چون از مجلس شاه بیرون رفت، یکی از درباریان کاغذی به میرزا داد تا آن را امضا کند. پس کاغذ را گرفت و مُهر کرد. یکی از خواص شاه که با او در مجلس حاضر بود، گفت: «شما به شاه قول دادی این کار را نکنی، باز انجام دادید؟!»
میرزا فرمود: «ساکت باش، آنچه مرا در چشم شاه، زینالعابدین نموده است، کلام امثال این شخص درباری است؛ پس اگر حوایج ایشان را برنیاورم، مرا در نزد شاه از شمر بن ذیالجوشن، قاتل امام حسین علیه السّلام هم بدتر میکنند.» (کیفر کردار 1/456)
هر چه کِشتی در جهان از نیک و بد **** حاصلش بینی به هنگام درو
2- ضربات وجدان به خلبان
کلود ایترلی خلبان آمریکایی که در سال 1940 میلادی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن را با بمب اتمی بمباران کرد، از روز 23 نوامبر ناپدید شد.
او از مدتی پیش نیز به اختلاف حواس مبتلا شده بود و پس از پایان جنگ که تلفات و ضایعات وارده فاش شد، ضربات روحی شدید بر وی وارد گردید. او همیشه خود را مسئول کشتار مردم این شهرها میدانست.
معالجهی پزشکان در بهبودی حال او اثر نکرد و او به ناچار در بیمارستان امراض روحی بستری گردید. پس از مدتی، دوباره حالت عذاب روحی وی شدید شد و پلیس آمریکا از مردم خواست تا در بازداشت این خلبان با پلیس همکاری کنند. چون پزشکان مرض او را روحی دانستند و گفتند امکان دارد دست به کارهای خطرناکی بزند و امنیّت عمومی را به خطر بیندازد. او به طور دائم این جمله را تکرار میکرد: «من قاتل 150 هزار نفر هستم و هرگز خود را برای این گناه بزرگ نمیبخشم.» (روایتها و حکایتها، ص 202 -روزنامه اطلاعات 10377 و 10392)
3- قلب مسخشده
در زمان حضرت شعیب، شخصی بود که گناهان بسیار انجام داده بود و همیشه میگفت: «چرا خدا مرا کیفر نکرده و به من کَرَم و جُود نموده است!»
خداوند به حضرت شعیب فرمود: «به آن شخص بگو مکافات اعمال زشت تو، تو را در بند خود گرفتار کرده است و قلبت مسخشده و زنگار، آن را فراگرفته است، کیفری بالاتر از این هست که قلبت هیچچیز خوب و معنوی را نمیتواند درک کند و ببیند؟»
شعیب علیه السّلام پیام حقتعالی را به او رساند. آن مرد گفت: «پس علامت کیفر چیست که در من میباشد؟»
خداوند به شعیب فرمود: «من پردهپوش اسرارم، ولی یکی از آنها را بیان میکنم که در مکافات به سر میبری و توجه نداری و آن این است که در هیچ عمل عبادی لذتی نمیبری و باطن اعمالت مانند گردوی پوچ است.»
چون حضرت شعیب این نکتهی دقیق را به مرد گنهکار فرمود، او بسیار ناراحت شد و حرفی برای گفتن نداشت.
چون شعیب این نکتهها بر وی بخوانْد **** از تفکر همچو خر در گِل بماند (داستانهای مثنوی، ج 2، ص 31)
4- طبیب درس نخوانده
حاج میرزا خلیل رازی تهرانی، از اطبّای نامی و حاذق بود. ایشان دربارهی علم طب خود میگوید:
من در علم طب درسی نخوانده بودم و مهارتی نداشتم، خداوند در عوض و پاداش عمل نیکی، علم طب را به من عطا کرد.
در ایام جوانی در مدرسهی دارالشفای قم متصل به مدرسهی فیضیه ساکن شدم. ایام گرانی و کمبود اغذیه بود، زیرا بین دولت ایران و روسیه درگیری بود و اسیران بسیاری از روس را آورده و در شهرها ساکن کرده بودند.
روزی با رنج فراوان، نانی به دست آوردم و عازم مدرسه شدم. در بین راه به زنی از اُسرا که نصرانی بود، برخورد کردم که کودکی در آغوش داشت و از شدت گرسنگی رنگش زرد شده بود.
او به من گفت: «شما مسلمانها رحم ندارید که ما را اسیر کردهاید و گرسنه رها نمودهاید؟!» دلم به حالش سوخت و نان را به او دادم و با دستخالی به مدرسه بازگشتم. آن روز و شب را با گرسنگی به سر بردم.
شبهنگام، شخصی به درب حجرهام آمد و گفت: «مادرم سخت مریض است، اگر دکتری سراغ داری به من معرفی کن.» به زبانم جاری شد که اگر فلان چیز بخورد، خوب میشود. او گمان کرد من دکترم، لذا رفت و آن دارو را فراهم کرد و مادرش به سبب آن دارو خوب شد. ساعتی نگذشت آن شخص آمد و پول و غذاهای رنگارنگی برای من آورد و بسیار تشکر کرد و گفت که مادرم با داروی شما شفا یافت.
فردای آن روز شفای آن زن دهانبهدهان گشت و مریضهای بسیاری نزدم آمدند و من بدون آنکه چیزی بدانم، دارویی میگفتم، مؤثر واقع میشد و سود زیادی نصیب من شد.
بعد بعضی کتب طب را هم مطالعه کردم و به تهران بازگشتم و نامم در ردیف استادان علم طب، معروف شد. تمام اینها، اثر و پاداش نان دادن به زن اسیر نصرانی بود. (زندگانی علما، بزرگ ص 131، فوائد الرضویه ص 293)
5- مکافات در دنیا
در عصر حضرت موسی علیه السّلام حاکم ستمگری حکومت میکرد و مرد صالحی نیز زندگی مینمود. یک نفر مؤمن نزد مرد صالح آمد تا نزد حاکم واسطه شود. مؤمن نزد حاکم واسطه شد و حاکم نیاز آن فرد را برطرف ساخت.
ازقضا، در یک روز آن حاکم و مرد صالح با هم مُردند. مردم اجتماع بسیاری کردند و جنازهی حاکم را با تجلیل به خاک سپردند؛ اما جنازهی مرد صالح را فراموش کردند و بعد از سه روز دیدند بر صورتش (پشه و مگس و) کرم افتاده است. حضرت موسی وقتی از این اتفاق باخبر شد، عرض کرد: خدایا [از انصاف به دور است که] جنازهی حاکم ستمگر با تجلیل به خاک سپرده شود، اما جنازهی مرد صالح و دوست تو با این ذلت، روی زمین افتاده باشد. خداوند فرمود:
چون مرد صالح از حاکم ستمگر تقاضایی کرد (و حاکم حاجت او را برآورده نمود)، پاداش عمل او را در دنیا در تشییعجنازهی او دادیم. ولی حشرات زمین روی صورت آن مرد صالح به خاطر آن است که چرا نزد حاکم ظالم، خواهش و تقاضا کرد (در همین دنیا اثر وضعی عمل او را دادیم و در آخرت چیزی بر او نیست.)(حکایتهای شنیدنی 2/111 -بحارالانوار 75/373)