میزبانی
قرآن:
خداوند متعال در آیات 25-24 سورهی ذاریات میفرماید: «آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت: سلام بر شما که جمعیتی (ملائکه) ناشناختهاید».
حدیث:
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود:
«هرگاه خداوند به گروهی خیر برساند، بهسوی آنان هدیه میفرستد.» اصحاب گفتند: «آن هدیه چیست؟» فرمود: «مهمان است که با رزقش وارد میشود و موقع رفتن از خانهی میزبان، گناهان اهل خانه را بیرون میبرد.» (بحار،15/241، به نقل از
پند تاریخ،2/85)
توضیح مختصر:
میزبان، همان است که مهمان یا با دعوت و یا بی دعوت بر او وارد میشود و او شرایط مهماننوازی را بهجا میآورد از احترام به مهمان، خوراندن، فراهم کردن وسایل آسایش، مجلس اُنس و … قرآن از حضرت ابراهیم علیهالسلام یادکرده که مهمانانش از ملائکه بودند و غذا نمیخوردند. ابراهیم علت را پرسید، گفتند: ما فرشتگان هستیم. او تمام شرایط مهماننوازی را نوعاً برای واردین آماده میکرد. از حدود و حقوق میهمان هم این است که بدی و نقصان کاریِ صاحبخانه را به زبان جاری نکند و اگر احیاناً در احترامات و اغذیه و مکان، کاستی وجود داشته باشد، متذکر نشود تا کدورتی بر قلب میزبان وارد آید؛ در عوض، تشکر سبب مزید الفت و رفتوآمد میشود. میزبان هم بداند که میهمان وقتی از خانهی او میرود سیئات و ناگواریها را به خاطر اجر میزبانی دور میکند. خداوند شخص سخی را دوست میدارد و حکمتش آن است که این صفت، کار خداوندگاری است که از ازل سفر انداخته و همهی ممکنات سر سفره او میهمان هستند.
درنتیجه آثار میزبانی، بسیار قابلستایش است و موجب آمدن برکات و رحمتهای الهی گردیده و غذایش دوای درد خورنده میشود.
1- صفوان
صفوان گفت: عبدالله بن سنان بر خانهام وارد شد و پرسید: «آیا چیزی در خانه داری؟» گفتم: «آری!» فوراً به پسرم پول دادم و به او گفتم که برود گوشت و تخممرغ بخرد. عبدالله گفت: «پسرت را کجا فرستادی؟» گفتم: «پول دادم تا گوشت و تخممرغ بخرد.» گفت: «او را برگردان! آیا در منزل شما، زیت [روغنزیتون] نیست؟» گفتم: «آری!» گفت: همان را بیاور که از امام صادق علیهالسلام شنیدم: «هلاک شد کسی که آنچه در خانه دارد، برای برادر دینیاش کم بشمارد و هلاک شد کسی که برادرش آنچه برایش بیاورد کم شمارد.» (سفینه البحار،2/76)
2- معاویه
مردی بر سر سفرهی معاویه نشسته و مشغول غذا خوردن بود. در بین غذا میزبان به غذای مهمان نگاه میکرد. پس گفت: «در لقمهی تو مویی است، آن را بگیر!» مرد عرب از جای خود حرکت کرد و دست از غذا خوردن کشید و گفت:
«هرگز غذای کسی را نمیخورم که در لقمهی میهمانش اینقدر نگاه کند تا مویی را ببیند.» (لطائف الطوائف، ص 139)
3- از مهمان پول نمیگیرم
از قیس بن سعد بن عباده پرسیدند: «از خودت سخیتر دیدهای»؟ گفت: در بیابان، ما دو نفر بر کسی مهمان شدیم، زن او پذیرایی کرد تا شوهرش آمد. پس روز اول شتری را کشت و روز دوم شتر دیگری را کشت و غذا آماده کرد. گفتیم:
«ما هنوز گوشت دیروز را نخوردهایم.» گفت: «ما غذای شبمانده را به مهمان نمیدهیم.» بهواسطهی بارندگی مجبور شدیم چند روز بمانیم و شوهرش همین کار را تکرار میکرد. موقع خداحافظی، به زن صد دینار دادیم و گفتیم: «از شوهرت عذرخواهی بکن!» و به راه افتادیم.
هنوز آفتاب همهجا را روشن نکرده بود که دیدیم مردی با نیزه به دنبال ما میآید و ما را صدا میزند. وقتی به ما رسید، دیدیم میزبان است. گفت: «ما برای پذیرایی از مهمان پول نمیگیریم. اگر پول را نگیرید با نیزه شما را میزنم!» (پند تاریخ،2/64، مستطرف)
4- سفرهی میزبان حقیقی
حضرت ابراهیم علیهالسلام در میزبانی و پذیرایی از مهمان، نمونه بود. او عادتش این بود که تا مهمان نمیآمد، غذا نمیخورد.
یک شبانهروز مهمان بر او نیامد. بیرون رفت تا مهمانی بیاورد. پیرمرد بتپرستی را دید و فرمود: ـاگر موحد بودی بر سر
سفرهی ما مینشستی.» پیرمرد از او گذشت. جبرئیل آمد و فرمود: «ای ابراهیم! خدا سلام میرساند و میفرماید: این پیرمرد، هفتادسال مشرک و بتپرست بود؛ یک روز از رزق او کم نکردیم، یک روز او را به تو حوالهکردیم، به تهمت بیگانگی، طعام از او بازداشتی!» ابراهیم دنبال پیرمرد رفت و عتاب حق به او گفت، پیرمرد گفت: «نافرمانی کردن چنین خدایی از مروّت دور است» و دین ابراهیم را پذیرفت. (جامع الحکایات، ص 211)
5- میزبان قرض میکند
ابورافع، پیشکار پیامبر صلیالله علیه و آله گفت: روزی مهمانی برای پیامبر صلیالله علیه و آله آمد. حضرت به من گفت: «به فلان یهودی بگو، برای ما مهمان آمده، آردی قرض دهد، در ماه رجب به او برمیگردانیم.»
من نزد او رفتم و پیغام پیامبر صلیالله علیه و آله را رساندم. گفت: «چیزی بهعنوان رهن نزدم بگذار تا آرد بدهم.» من حرف او را به پیامبر صلیالله علیه و آله رساندم. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «به خدا قسم من در آسمان و زمین به امانتداری معروف هستم. اگر آرد میداد، حتماً به او بازمیگرداندم.» آنگاه زره خود را داد و فرمود: «زره را نزدش بگذار و آرد را بگیر و بیاور.» (شنیدنیهای تاریخ، ص 29 – محجه البیضاء 3/32)