توسّل
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 7 سورهی بقره میفرماید: «(پس از هبوط حضرت آدم از بهشت) آدم از پروردگارش کلماتی (دعا و توسّل) دریافت داشت و توبه کرد و خدا توبهی او را پذیرفت.»
حدیث:
امام هادی علیهالسلام (در زیارت جامعه کبیره) میفرماید: «بهوسیلهی شما (ائمه) خدا ما را از خواری نجات داد و موجهای گرفتاری را برطرف کرد.»
(من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 615)
توضیح مختصر:
توسّل، دست به دامن شدن بهوسیلهی چیزی و به کسی نزدیکی جستن را گویند. توسّل به هر یک از مقرّبان درگاه الهی و به هر عمل خیری که قصد قربت در آن بود، میتواند تحقق یابد.
دایرهی توسّلات بسیار وسیع است چراکه انسان همیشه در معرض آفات و بلا و امتحان است و چون قدرتش ناچیز است، در چارچوب امکان، میبایست برای رسیدن به مقاصد عالیه متوسّل شود.
لذا پناه بردن به خداوند و اولیاء الهی از شرّ شیطان درون و برون، نوعی توسّل است و در این راستا شفاعت هم به میان میآید که واسطه، از عالی میخواهد به دانی عنایت کند، گناهش را ببخشد، رزق وسیع به او بدهد، مریضیاش را شفا دهد و …
اماکن متبرّکه هم از جایگاههایی است که خلق در آنجا متوسّل میشوند چراکه میدانند مزوّرشان داری قدرت و عطاء است و خزینهدار خداوند است.
امّا نوع دست به دامن شدن اگر از کیفیت بالایی برخوردار باشد، مثمر ثمر تر خواهد بود و اینکه در توسّلات نتیجه نمیگیرند، یا به حکمت داده نمیشود و یا کیفیت توسّل پایین است و یا داعی، دائم در کمیت خواستههایش است و یا روح تنبلی و سستی و بیحالی سر و پای شخص داعی را گرفته است که: «گر گدا کاهل بُوَد، تقصیر صاحبخانه چیست؟»
ولی در همه حال انسان نباید از توسّل جویی و پناه بردن و نصرت گرفتن، دریغ ورزد.
1- کشتی نوح و لوح سلیمان
دانشمندان روسی در ژوئیه سال 1951 میلادی روسی، در یکی از معادن تختههای عجیبی را پیدا کردند که با چوبهای معمولی تفاوتی بسیار داشت. یکی از آن تختهها به شکل مستطیلی بهاندازه 35× 25 سانتیمتر بود و مطالبی به زبان سامانی بر روی آن نوشته شده بود. وقتی آن را ترجمه کردند، دعای حضرت نوح را چنین یافتند: «ای خدای من! ای مددکار من! به لطف مرحمت خود و به طفیل ذات مقدّس، محمّد و ایلیا (علی) شَبر (حسن) و شُبیر (حسین) و فاطمه علیهم السّلام دست ما را بگیر. این پنج وجود مقدّس از همه باعظمتترند و احترامشان واجب است چراکه تمام دنیا برای آنها برپا شده است.
پروردگارا! بهوسیلهی نامشان، مرا مدد فرما. تو میتوانی همه را به راه راست هدایت نمایی.»
در جنگ جهانی اوّل سربازان انگلیسی در بیت المقدّس در دهکدهی «وانتره» در حین کندن سنگر، لوح نقرهای را یافتند که به جواهرات تزیین شده بود. در پایان جنگ، این لوح به دست باستان شناسان انگلیسی افتاد و در سال 1918 کمیتهای متشکّل از زبان شناسان آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی، برای ترجمهی آن تشکیل شد؛ که ترجمه چنین است:
«ای احمد! به فریادم رس. یا ایلی (علی) مرا مدد فرمای. ای باهتول (فاطمه) نظر مرحمت فرمای. ای حاسن (حسن) کرم فرمای. یا حاسین (حسین) خوشی بخش. این سلیمان است که به این پنج بزرگوار استغاثه میکند و علی قدرت الله است.»
موزهی سلطنتی قصد داشت آن را به نمایش بگذارد که روحانیون کلیسای انگلیسیها مانع شد؛ اما دو نفر به نامهای «ولیم» و «تامس» بهواسطهی این لوح مسلمان شدند و نام خود را «کرم حسین» و «فضل حسین» نهادند.
(مجلهی رشد نوجوان مهر 1379-علی و پیامبران نوشته حکیم سیالکوتی)
2- دعایت مستجاب شد
بعد از وفات امام کاظم علیهالسلام عدهای امامت را خاتمه یافته تلقّی کردند و به وافقیه مرسوم شدند. ازجمله افرادی که حال توقف پیدا کرد، عبدالله بن مُغیره کوفی بود.
او گوید: «من وافقی بودم و بر همین حال اعمال حج را به جای آوردم. ولی در من اضطراب پدید آمد، در خانهی خدا خود را به «ملتزم» در جایگاه استجابت دعا ایستادم و مشغول دعا و توسّل شدم و از خدا طلب هدایت نمودم. به دلم الهام شد که به امام رضا علیهالسلام مراجعه نمایم. لذا به مدینه رفتم و چون به در منزل امام علیهالسلام رسیدم، به غلام آن حضرت گفتم: به آقایت بگو مردی از عراق بر درب خانه است.
ناگاه از درون خانه، صدای امام بلند شد: «عبدالله بن مغیره داخل شو!» چون بر آن جناب وارد شدم و نظرش به من افتاد، بدن مقدمه فرمود:
«خدا دعای تو را مستجاب فرمود و به دین خود هدایت کرد.» من هم عرض کردم: «گواهی میدهم که تو حجت و امین خدا بر خلق او هستی.»
(شاگردان مکتب ائمه، ج 2، ص 444 -رجال کشی، ص 495)
3- دوستان متوسل
مولی حسن کاشی از شعرا و مداحان ائمه علیهم السّلام بود. وقتیکه از زیارت مدینه برگشت، به عراق رفت و نزد مرقد پاک امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و ایستاد و قصیده را که ابتدایش این شعر است، شروع به خواندن کرد.
ای زبدهی آفرینش، پیشوای اهل دین **** وی ز عزت مادح بازوی تو روحالامین
شب در خواب امام را دید و به او فرمود: «تو از راه دور بهسوی ما آمدهای و دو حق از ما طلب داری: یکی مهمان ما هستی و دومی اشعاری برایم سرودی؛ اکنون به بصره برو؛ در آنجا تاجری است معروف به مسعود بن افلح، چون نزدش رفتی سلام مرا برسان؛ و بگو امیرالمؤمنین میفرماید: روزی که میخواستی به طرف عمان حرکت کنی، به ما متوسل شدی و نذر کردی که اگر کشتی حامل اموال تجارتت سالم به ساحل برسد، هزار دینار در راه ما خرج کنی، هزار دینار از او بگیر و در زندگیات صرف کن.»
کاشی میگوید: به بصره رفتم و او را پیدا کردم و خواب امیرالمؤمنین و پیغام حضرتش را به او رساندم. او آنقدر خوشحال شد که نزدیک بود بیهوش شود. مسعود تاجر گفت: به خدا سوگند هیچکس از این توسلم بهغیراز امیرالمؤمنین علیهالسلام، آگاه نبود، پس هزار دینار پول و از جهت شکر، لباس گرانقیمتی به من عطا کرد و همچنین ولیمهای به فقرای بصره داد.
(داستانها و پندها، ج 2، ص 44 -روضات الجنات، ص 171)
4- شیخ جعفر شوشتری
از نادر افرادی که در منبر و وعظ، صاحبنَفَس بود و کلامش در مستمع تأثیر میگذارد، شیخ جعفر شوشتری (متوفی 1302 هـ ق) بود.
در شرح احوالش نوشتهاند: بعد از مراجعت از نجف به وطنش شوشتر، مشغول ارشاد میشود، اما ضعیف بودن حافظه سبب میشد که بالای منبر تفسیر صافی و روضه الشهداء کاشفی را از رو برای مردم بخواند!
یک سال گذشت. ماه محرم در پیش بود. خودش میگوید: فکر کردم تا کی برای مردم از روی کتاب موعظه و مصیبت بخوانم. متوسل شدم؛ بر اثر خستگی و نگرانی به خواب رفتم.
در خواب دیدم در زمین کربلا هستم، چشمم به خیمهای افتاد که برافراشته بود و دشمنان در مقابل خیمه ایستاده بودند. جلو رفتم و داخل خیمه شدم، امام حسین علیهالسلام نشسته بودند. بعد از سلام مرا نزد خود جای دادند و به حبیب بن مظاهر فرمودند: «فلانی مهمان ما میباشد، از او پذیرایی کنید. آب در نزد ما پیدا نمیشود، ولی آرد و روغن موجود است. برایش طعامی درست کنید.»
حبیب بن مظاهر از جای برخاست و بعد از چند لحظه به داخل خیمه آمد و طعامی پیش من گذاشت.
فراموش نمیکنم که قاشقی هم در ظرف طعام بود، چند لقمه از آن طعام بهشتی خوردم؛ بلافاصله از خواب بیدار شدم، دریافتم که از برکت آن، علم و حافظه و الهامات بینظیری به من داده شد.
(اشک روان بر امیر کاروان، ص 20)
کتاب خصائص الحسینیه دربارهی امام حسین علیهالسلام که بسیار ارزنده است، از اوست.
5- توسل مبروص
هنگامیکه امام رضا علیهالسلام از مدینه بهطرف خراسان عزیمت نمود، به سمت شهر بغداد حرکت کرد. (وقتی به آنجا رسید)، مردی حمامی، به نام رجب از شیعیان امام رضا علیهالسلام چون شنید، امام بهطرف بغداد میآید تا سه فرسخی به استقبال او رفت و امام را به خانهی خود برد. چند روزی که امام در بغداد بودند، روزی به حمامی فرمودند: امشب میخواهم به حمام بروم، آن را آماده کن. او حمام را پاکیزه و نظافت کرد
در نزدیکی حمام، مردی بود که مرض برص (پیسی) تمام اعضای او را گرفته و کمتر از خانه بیرون میآمد، وقتی شنید امام امشب به حمام میآیند، نزد «گلخن تاب» آمد و پنجاه درهم به او داد تا در گوشهای از حمام مخفی شود و وقتی امام وارد شوند، خدمت او برسد و با توسل شفایش را از او بگیرد.
وقتی امام در حمام تشریف داشتند، مرد مبروص خدمت امام رسید و عرض کرد: «فرزند امیرالمؤمنین! شما منبع کرامات هستید، نظری به حال من بفرمائید.»
حمامی میخواست او را بیرون کند که امام مانع شد. پس امام از جا برخاست، ظرفی پر از آب کرده و سورهی فاتحه (حمد) بر آن خواند و آب را بر سر او ریخت، بلافاصله آن مرض از او دفع شد و بدن او سرخ و سفید گشت.
بعد امام به حمامی فرمودند: «او را بیرون از حمام ببر و لباسهای من را به او بپوشان و او را نگهدار تا از حمام خارج شوم.»
چون امام از حمام خارج شد، آن مرد به دست و پای حضرت افتاد؛ و چون نزدیکان آن مرد باخبر شدند، نزدیک پانصد نفر به آیین تشیّع گرویدند (و شیعه شدند).
(جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا، ص 29-تحف الرضویه شیخ عباس قمی)