حجت (دلیل، برهان مُتْقن)
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 165 سورهی نساء میفرماید: «پیامبرانی که بشارتدهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبر، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند (و بر همهی اتمامحجت شود).»
حدیث:
امام کاظم علیهالسلام فرمود: «همانا خدا را بر مردم دو حجت است؛ یکی حجت آشکار که آن پیامبران و رسولان و ائمه هستند و دیگری باطنی که خردهاست.»
(اصول کافی، ج 1، ص 13)
توضیح مختصر:
خداوند برای راهنمایی خلق، برهانهای مُتْقن و آیات و علائم محکم را نشان داده است، چه آنانی که بهعنوان پیامبر و خلیفهی اویند و چه کتابهای آسمانی و چه در آفاق و انفُس، ولی ازآنجاییکه بیخردان، معاندان، اهل لجاجت و تعصب و تقلید در طول تاریخ بشریت بسیار بودند، آنها زیر بار نرفتند. نصایح مستدل و حکمتها، همیشه بیانگر راه ثواب بوده است. آنانی که بعد از آمدن بیّنه و برهان قبول حجت نکردند و تکذیب نمودند، هلاک شدند در دنیا و آخرت. چراکه انبیاء هدایتشان الهی بود و بهواسطهی آنان بیّنات بر مردم اتمامحجت شد.
اما آنچه مدعیان و رهبران دروغین برای فریب اهل دنیا آوردند، دلیل قاطعی نداشته و به وعدههای دروغی مردم را فریفتند تا از اغوای آنان، ریاست کنند و سواری بگیرند. منکران انبیاء و اولیاء، به انکار که برمیخیزند، بیشترین القاء شُبه را در ذهن سادهلوحان میاندازند تا جایی که پیامبران را مجنون خطاب کردند. وقتی علم نبود، قدرت اندیشیدن ضعیف است و ضعف در قوهی عاقله، راه را برای مکّاران که مردم را به تقلید و مَجاز و خِلط مباحث میاندازند، باز میکند.
فرعون وقتی از حجّت و برهان عاجز شد و از معارضه با موسی در مسئلهی اژدها ترسید، روی به قومش کرد و گفت: «خدایی که موسی ادعا میکند اگر حق بود، در مکان مثل من میبود و دسترسی به او ممکن میشد.» این همان حرفهای غلطانداز و شُبه درست کن میباشد که نمیتواند با دلیل قطعی حرف بزند.
1- دلیل بر حدوث عالَم
ابو شاکر دیصانی -مادیگرا و قائل به دو اصل نور و ظلمت بود- به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: «دلیل بر حدوث عالم چیست؟»
امام علیهالسلام فرمود: «دلیل بر آن موضوع را با نزدیکترین چیزها مینمایم!» دیصانی عرض کرد: «آن چیست؟»
امام علیهالسلام تخممرغی را گرفت و بر کف دست خود نهاد. سپس فرمود: «این تخممرغ دارای حصاری محکم است، داخل آن پردهای لطیف و نازک است که سفیدهی آن مانند نقرهی گداخته و روان میباشد و زرده آن همانند طلای روان است؛ بعد از مدّتی شکسته میشود و مانند طاووسی از آن خارج میشود، آیا چیزی داخل آن شده است؟»
گفت: «نه!» فرمود: «پس این دلیل، دلالت بر حدوث عالم مینماید.»
(توحید صدوق، ص 292)
2- حجت از آسمان و زمین
زندیق مصری در مکه به خدمت امام صادق علیهالسلام رسید، امام در سؤالات و جوابهای او فرمود: آیا به آسمان صعود نمودهای؟ آیا میدانی در آنجا چیست؟ نه به مغرب و نه به مشرق رفتهای و نه به زمین و نه به آسمان صعود کردهای تا بشناسی که پشت سر آسمان و زمین چیست!
آیا عاقل چیزی را که شناخته، انکار میکند؟ ای برادر مصری! چرا شب به روز و روز به شب تبدیل نمیگردد؟ اینها مجبورند، اگر دهر و روزگار اینها را میبرد چرا برنمیگرداند؟ همه مضطرند! چرا آسمان ایستاده و زمین وضع شده؟ چرا آسمان بر زمین سقوط نمیکند؟ چرا زمین بر آسمان فوق صعود نمیکند و نمیچسبد؟ همه دلیل بر اویند.
پس زندیق مصری از دلایل و حُجج واضحه به دست امام علیهالسلام مسلمان شد.
(اصول کافی، ج 1، ص 57)
3- معجزات موسی
مأمون، خلیفهی عباسی گفت: در عمر خویش سه نفر مرا ملزم کردند… یکی آن بود که شخصی دعوی نبوّت میکرد و او را پیش من آوردند. از او پرسیدم: «تو که هستی؟» گفت: «موسی بن عمرانم!» گفتم: «موسی، آیات و علاماتی مانند ید بیضاء داشت. اگر تو یکی از آن معجزات را به من بنمایی ایمان آورم و الّا گردنت را خواهم زد.»
گفت: «نیک فرمودی؛ امّا فرعون دعوی خدایی کرد و گفت: أنا رَبُّکُم الاَعلی: من خدای برتر هستم؛ تا موسی معجزات بر او نمود. اگر تو آن گویی که فرعون گفت، من نیز حجت و آیات موسی به تو بنمایم.»
(لطائف الطوائف، ص 416 -روضه الصّفا)
4- برهان
صبحی، عربی موسی نام، در مسجد وضو میگرفت. کیسهی پولی یافت. به صف جماعت رفت و پشت سر امام جماعت به نماز ایستاد. اتّفاقاً امام، در آن زمان این آیت را خواند: «ما تِلکُ بِیُمینک یا موسی! ای موسی! در دستت چیست؟»
(سورهی طه، آیهی 17)
عرب موسی نام گفت: «به خدا قسم امام ساحر است.» و کیسه پول را در محراب انداخت و از ترس آنکه مبادا او را به تهمت دزدی بگیرند، از مسجد گریخت.
(لطائف الطوائف، ص 152)
5- دلیل بر آمدن باران
حضرت سلیمان علیهالسلام و اصحابش برای طلب باران از شهر خارج شدند. در بین راه مورچهای را دید که به پشت خوابیده و دست و پایش را به طرف آسمان بلند کرده و میگوید: «خدایا! ما از مخلوقات تو هستیم و نیازمند به رزق تو میباشیم، پس ما را به گناه دیگران هلاک مفرما!»
سلیمان علیهالسلام به اصحاب فرمود: «بازگردید که به دعای دیگری بر ما باران خواهد بارید.»
(محجه البیضاء، ج 2، ص 299 -شنیدنیهای تاریخ، ص 21)