خطورات
حدیث:
امام علی علیهالسلام فرمود: «به درستی که برای دلها اندیشههای بدی باشد و عقلها از آنها منع میکند.»
(غررالحکم، حدیث:3433)
توضیح مختصر:
آنچه به قلب انسان خطور میکند از دو حالت خارج نیست: یا بدون اختیار بهوسیلهی قوهی خیال در قلب پدید میآید، میگذرد و باقی نمیماند. اینگونه خطورات چون از اختیار انسان خارج است عقابی ندارد یعنی خداوند اینها را حساب نمیکشد. ولی خواطری که به اختیار وارد قلب میشود، یعنی بهواسطهی قوهی متصرفه، خودِ شخص آن را به ذهنش وارد میکند، اگر این خواطر آثار خارجی داشته باشد به حساب کشیده میشود و اگر در خارج ذهن اثری و عملی نداشته باشد گرچه گناه نیست اما زمینهساز خطورات دیگر و سبب اشتغال فکری میگردد و در درازمدت عملاً خود را نشان میدهد. مثلاً در اتاقی که سفید هست چراغی روشن و فتیلهی آن بسیار کوتاه و درب اتاق بسته باشد، در درازمدت، اتاق سفید، بوی دود میگیرد و آثار سیاهی همانند گردوغباری سیاه، بر دیوار مینشیند.
خطورات نفسانیِ موهوم، با ایمان و عقاید یقینی منافات ندارند بلکه مایهی آزار و دردسر نفس میشوند و آرامش را از انسان سلب میکنند؛ اما خطورات مثبت و رحمانی سبب آرامش و ترغیبکننده به کارهای خیر و اعمال صواب میشوند ازاینجهت عالمان ربانی فرمودند: «فکر و خطور مثبت، زایش به کارهای مثبت را به بار میآورد و خطورات منفی زایش کارهای ناصواب را به بار میآورد.»
1- جواب خطورات
شخصی گفت: پشت سر عارف واصل سیّد مرتضی کشمیری میرفتم، به ذهنم خطور کرد که مگر کسی غیر از امام معصوم هم غیب میداند؟ در این هنگام سیّد مرتضی برگشت و به من گفت: «آری، مؤمنان هم میدانند!» فهمیدم که به خطور در ذهنم جواب داد. در روایت هم داریم که امام موسی بن جعفر علیهالسلام علیه یکی از اقوام، مطالبی فرمود. راوی گوید: در آن مجلس به ذهنم خطور کرد که امام، ما را به احسان خویشاوندان امر میفرماید، ولی خودش دربارهی اقوام خود چنین میفرماید! تا در ذهنم چنین خطوری شد فوراً امام فرمود: «این هم که علیه آن خویشاوند گفتیم، از احسان ما به اوست؛ تا با اظهار اختلاف میان ما و او از دشمنان محفوظ بماند.»
(در محضر بهجت، ج 2، ص 11)
2- چندین با خود میگویی
ابا یزید اغلب به حج پیاده رفتی. هفتاد حج کرده بود. روزی دید که خلق در راه حج، از بهر آب، سخت درماندهاند و هلاک میشوند. سگی دید نزدیک چاه که حاجیان بر سر آن چاه انبوه شده بودند و مضایقه میکردند. آن سگ در ابا یزید نظر میکرد. الهام آمد که «برای این سگ، آب حاصل کن» ابا یزید منادا کرد: «که میخرد حجی مبرور، مقبول به شربتی آب؟» هیچکس التفات نکرد. برافزودند: «پنج حج، شش حج تا به هفتاد حج رسید» یکی آواز داد که من بدهم. در خاطر ابا یزید بگذشت که زهی من که جهت سگی هفتاد حج پیاده به شربتی آب فروختم.
چون آب در سطل کرد و پیش سگ نهاد، سگ روی بگردانید. ابا یزید در روی افتاد و توبه کرد. ندا آمد که «چندین با خود میگویی این کردم و آن کردم جهت حق، میبینی که سگی قبول نمیکند.»
فریاد برآورد که: «توبه کردم، دگر چنین نیندیشم.» در حال سگ سر در سطل نهاد و آب خوردن گرفت.
(خزائن کشمیری، ص 209)
3- عقوبت خاطره
جنید بغدادی در مسجد شونیز با جماعتی منتظر جنازهای بودند که بر وی نماز کند، درویشی را دید که در مسجد آمد و از حاضران کمک مالی خواست. جنید میگوید: در همان اثناء در خاطر من آمد که اگر این درویش به کسبی مشغول بودی، مؤنت خود را از دیگران بازداشتی، بهتر بودی. آن شب در خواب دیدم که مُردهای پیش من حاضر کردند و گفتند: «از این تناول کن.» گفتم: «گوشت آدمی که مُرده، چون خورم؟» گفتند: «چنانکه دیروز خوردی.» چون بدیدم، صورت آن درویش بود. دانستم که عقوبت به آن خاطر و ضمیر بگذشت. گفتند: «نمیدانی که امروز خاطر در حق تو هم چنان بود که به فعل آوردن آن در حق دیگران؟» گفتم: توبه کردم. در حال آن را از پیش من برداشتند.
(داستان عارفان، ص 112)
4- تاج کژ شد
روزی حضرت سلیمان علیهالسلام بر تخت سلطنت نشسته بود و مرغان در هوا پر درآورده و قبه کرده بودند تا آفتاب بر سلیمان نتابد.
هم تخت، پَرّان (بر اَبر یا باد نشسته) هم قبّه بر هوا بود. ناگاه اندیشهای که لایق شکر آن نعمت نبود در خاطر سلیمان بگذشت در حال، تاج بر سرش کژ گشت. فرمود: «ای تاج راست شو.» تاج به سخن آمد و گفت: «ای سلیمان تو (خاطر) راست شو.» سلیمان علیهالسلام در حال به سجده افتاد که «ربَّنا ظَلَمْنا: خدایا بر خود ستم کردیم.» (سورهی اعراف، آیهی 23) در حال، تاج کژ شده بیآنکه او را راست کند، بر سر، راست ایستاد. سلیمان علیهالسلام به امتحان تاج را کژ میکرد، راست میشد.
مولانا بعد از نقل این قضیه میفرماید: عزیز من! تاجِ تو، ذوق توست، وجد و سرگرمی توست.
چون ذوق از تو رفت و افسرده شدی، تاج تو کژ شد.
(مجالس سبعه، ص 26)
ذوقی که ز خلق آید، زو هستی تن زاید **** ذوقی که ز حق آید، زاید دل و جان ای جان (دیوان شمس)
5- خواطر سوء
آنچه بر ذهن آید، اگر جنبهی رحمانی داشته باشد، پسندیده است و از آن به خواطر رحمانی تعبیر میشود و چنان چه ناپسند بوده و جنبهی شیطانی داشته باشد به خواطر سوء، تعبیر میشود. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «در قلب دو دروازه است، چیزی که وارد میشود یکی از مَلَک که به کار خیر وعده میدهد و به حق تصدیق میکند و دیگری از شیطان که به کار سوء وعده میدهد و حق را تکذیب میکند.» (بحارالانوار، ج 70، ص 39)
پس آنچه مقدمهی فحشا است و به کردار بد دعوت میکند و به حرام میکشاند و سوءظن و گمان بد میآورد، خواطر سوء است و باید با اهتمام و همّت والاتر، از آن دوری کرد. البته بعضیها آنقدر واردات ذهن آنان ضدّ و نقیض است که به سادگی نمیتوانند آن را ترمیم و مداوا کنند. در معالجه باید مرزبانی از اراده، جلوی ذهن و قلب گذاشته و هر چیزی را که جنبهی آرامش و طمأنینه دارد، اکتساب کرد؛ و این تِز را در نظر داشت ذهنی که همیشه منفی میبافد، فال بد میزند و نیّت سوء میآورد را میتوان با فکر مثبت و تفأل به خیر و نیّت پاک دفع کرد. اگر مربوط به آمال است و در قلب خطور میکند، آینده ندیده را میتوان با ذهن درست کرد که شاید به همین سبب، امر در افسردگی و اختلال و غصّه افتد. شناختن فرق بین خواطر رحمانی و شیطانی کار هر کس نیست ولیکن اهل سلوک نشانههایی را گفتهاند که تااندازهای میشود تشخیص داد، اگرچه استاد حاذق راهرفته بهتر میتواند برای مریض، فرق این دو را تشخیص بدهد. آنچه در اندیشه آید که انحراف، گناه، تدلیس، تعلّقات دنیوی و نظایر اینها در آن باشد، جهتش شیطانی است و در این قسمت، اگر فشار روحی و درگیری و نزاع و مانند اینها باشد نیز از وسواس و اندیشهی سوء خارج نیست. صِرف ورود یک خاطرهی بد گناه نیست اما اگر آن را در ذهن نگه بدارد و در پیرامون آن بگردد و فکر کند، احتمال دارد جنبهی عملی هم به خود بگیرد و به گناه هم بیانجامد. یکی از چیزهایی که برای تزکیه نفس گفتهاند، فکر (آنهم فکر خوب) در یک موضوع نمودن و حالت خلسه داشتن و بسیار سجده کردن (که شیطان از سجده بیزار است) میباشد. برای نفی خواطر سوء هر سه مورد مفید است بهشرط ملازمت و مداومت تا به کلی خواطر نتوانند جایگاهی در دل پیدا کنند.
(راه سعادت، ص 68)
6- دفع خطور نسبت به استاد
ازآنجاییکه سالکین مبتدی از خطورات در امان نیستند، لازمهی حضور قلب، دفع افکار منفی است که به صورتهای پراکنده وارد میشوند و گاهی منزل میکنند. ابتدا خطورات نسبت به سالکین همراه و سپس نسبت به استاد عارف شروع میشود. چون استاد، مربی معنوی است و حق بزرگی بر گردن سالک دارد، اشکال درونی به استاد، سبب مشکلات عدیده میشود.
(خزائن کشمیری، ص 202)
7- دفع واردات نفس
خطورات و وارداتی که بر نفس وارد میشود آنچه الهی است ممدوح و نور است و آنچه اشتغال فکری میآورد، منفی است و بر نفس ضرر وارد میکند و بیرون کردن و محو نمودنش کار آسانی نیست. سالکین در دفع، یکسان نیستند. چهبسا خطورات در کسی، همانند کشتی که درجایی لنگر میاندازد، در نفس آن شخص جا کرده و نتوانند بهزودی آن را بیرون کند؛ و چهبسا سالکی به ساعت و زمانی کوتاه، آن را بیرون کند، جدول خاص برای دفع همگان نیست. چون مراتب و درجات سالکین مختلف است، لذا بیرون کردن این مطرب دغل، هم از نظر زمانی مختلف است.
(خزائن کشمیری، ص 193)
8- میهمانهای ناخوانده
خداوندا! دلهایمان کاروانسرای شاهعباسی است، دستهدسته چارواداران میآیند و میروند. خزانهی قلبمان چون انبار جهودها شده است، هر چه بخواهی در آن پیدا میشود.
خداوندا! بیا و در حق ما کرمی کن و این میهمان ناخوانده را بیرون کن.
(رند عالم سوز، ص 14)