علم اهل تن و روح
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 113 سوره نساء میفرماید: «آنچه علم نداشتی خدا به تو آموخت.»
حدیث:
امام علی علیه السّلام فرمود: «بهراستیکه علم راهنمایی کند و ارشاد نماید و نجات دهد.» (غررالحکم،2، ص 171)
توضیح مختصر:
علم اگر فقط محفوظات و دانستن قواعد باشد، این علم ظاهری است و حقیقی نیست؛ چون یادگیری علم یا برای استادی و نان درآوردن است، مانند نوع کسانی که در دستههای مختلف، علم یاد میگیرند.
اگر در کسب علم، اغراض نفسانی نباشد علوم ظاهری نیز به بینش عرفانی مبدّل میگردد. علم به ما خیر و شرّ را یاد میدهد اما پیاده کردن علم برای جسم و یا روح مرتبه عمل است.
در علم، شخص قیمت هر کالایی را میداند اما قیمت خود را نمیداند، سعد و نحس ستاره را میداند اما نمیداند در کدام گروه از سعد و نحس است. در علم میداند و حکم میکند که این برای روح ضرر دارد و آن برای جسم خوب است اما در وقت پیاده کردن معکوس عمل میکند؛ به هنرها بسیار آگاهی دارد اما هنر پرورش روح خود را نمیتواند آرایش دهد. علم ظاهر برای تن، بار است اما علمی که بر دل میخورد یاری است.
بعضی حمّالِ علوم هستند و انگار مانند رنگهای مصنوعی به اندک چیزی آفت میپذیرند و از بین میروند و جوهر خود را نشان میدهند. بعضی خود را حکیم میدانند درحالیکه از درون به گمان گرفتارند و از بیرون جلوه حکیم بینظیر را دارند.
بعضی علمشان تقلیدی است و این علم مانند جسم، فانی و از بین میرود اما علوم حقیقی و تحقیقی زایش معنوی در وی دارد.
1- تقاضای علم
در سوره طه آیهی 114 خداوند به پیامبر صلیالله علیه و آله میفرماید: «قُل رَبّ زِدنی عِلماً: خدایا علم مرا زیاد کن»
چون علم حقتعالی نامتناهی است آنچه از اسماء اعظم، به پیامبر صلیالله علیه و آله داده شده، از اسمی مکنون نزد حقتعالی است. پیامبر کامل است؛ اما برای اکملیّت و ترقّیات و فتوحات، از آن اسم مستور، تقاضای علم و معرفت میکند.
2- علم الافراد
محیالدین عربی گوید: علی بن ابیطالب علیه السّلام هنگامیکه دستش را به سینهاش میزده و آن را جلو میآورده، میفرمود: «همانا در اینجا علوم کثیری است اگر برای آنها پذیرندگانی بیابم.» (غررالحکم،2، ص 171)
زینالعابدین علی بن الحسین علیه السّلام فرمود: «چهبسا جوهر علمی که اگر آن را آشکار بسازم، مرا متّهم میدارند که از بتپرستانم و مردان مسلمان، خونم را حلال میشمارند و زشتترین چیزی را که بهجا میآورند، نیکو میپندارند.» (فتوحات مکیه،1، ص 190)
علم الافراد، علمی است که اختصاص به افراد خاص دارد و دیگران از آن بیبهرهاند. چهبسا که دیگران استعداد پذیرش آن را ندارند.
علم خضر علیه السّلام مختص به خودش بود و علم موسی علیه السّلام اختصاص به خودش داشت لذا خضر علیه السّلام به موسی علیه السّلام گفت: «ای موسی! من دارای علمی هستم که خداوند آن را به من تعلیم کرده است و تو آن را نمیدانی» و خضر در سه مورد با اعتراض موسی علیه السّلام روبهرو شد. (محیالدین عربی ص 404 نوشته محسن جهانگیری)
3- رأس علم
ابن عباس گوید: «عربی از پیامبر صلیالله علیه و آله پرسیده رأس و سر علم چیست؟ پیامبر فرمود: رأس علم شناخت پروردگار، او را به حق واقعی شناختنش است. پرسید: حقّ معرفت خدا چیست؟ فرمود: او را بیمثل و شبه و همتا شناسی، (و بدانی) او یگانه، ظاهر، باطن، اول و آخر است و کُفو و نظیری ندارد.» (توحید شیخ صدوق، ص 285)
4- دو گروه کمرشکن
امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «دو گروه کمر مرا شکستند: 1. دانشمند بیشرم و پردهدر. 2. نادان مقدسنما.
عالم بیشرم با پردهدری خود انسانها را از دینگریزان میکند و جاهل مقدسنما با تزهّد و پارسایی خود، مردم را فریب میدهد. (سیمای فرزانگان، ص 32 – منیه المرید ص 82)
5- آفت علماء
آفت علما بر ده نوع و صفت است: 1. طمع داشتن 2. بخل ورزیدن 3. ریا کردن 4. عَصبیَّت (عناد و یکطرفه نظر داشتن) 5. دوست داشتن مدح 6. خوض در مسائلی که به حقیقتش نمیرسند. 7. تکلف در زینت دادن کلام و مراعات لفظ و قافیه 8. کمی حیا از خداوند 9. مباهات و افتخار کردن بر دیگران 10. عمل نکردن به آنچه میداند. (مصباح الشریعه، باب 65)
6- علم اهلدل و اهل تن
علمهای اهلدل، حمالشان **** علمهای اهل تن، احمالشان
علمهای اهلدل حملکنندهی آنان میباشد، چه آنکه بر آن سوار و به حق میرسند؛ اما علمهای اهل تن، بار گرانی است که به رنج تحصیل به دست آورند و بر دوش آنان سوار است و آنان را به شک میرساند. هر وقت علم، به تقلید و زحمت تن، به دست آید، بار گرانی است و چون از راه کشف به دست آید همیشه یاور و همراه او خواهد بود.
علم چون بر دل زند یاری شود **** علم چون بر تن زند باری شود
برای همین است که خداوند در سوره جمعه آیه 5 فرمود: «کسانی که الفاظ تورات را حفظ کردند و به حقیقت تورات نرسیدند همانند خرهایی هستند که کتابها بر پشت خود دارند.» علمی که از طرف خدا بیواسطه، همانند وحی و الهام به انسان نرسد مانند رنگ آرایشگران است که بر صورت و دست میمالند، ولی دوامی نخواهد داشت. لذا اهل صورت به لقلقۀ زبان به کلمه «هو» اکتفا نمودهاند. ولی اهل حقیقت به نوشیدن جام معرفت و محبّت به حقیقت راه یافتند. (مثنوی،1، ابیات 3453 – 3445)
7- علماء سه دستهاند
عارف محقق فیض کاشانی (متوفی 1091) در کتاب «کلمات مکنونه» در تقسیم علما میفرماید: علماء سه دستهاند: یک طایفۀ آنان که علم ظاهر دانند و بس. طایفۀ دیگر آنان که علم باطن دارند و بس؛ و طایفۀ سوم آنان که هم علم ظاهر و هم علم باطن دارند. طایفۀ اول مانند چراغ هستند که خود را سوزند و دیگران را افروزند که اینان کماند. از محبت دنیا خالی باشند بلکه دین را به دنیا بفروشند و صلاحیت رهبری خلایق ندارند، ولی عوام، بدیشان مهتدی میشوند و بالعرض منتفع میگردند. دسته دوم مانند ستاره، روشناییشان از خودشان تجاوز نکند و صلاحیت رهبری ندارند مگر کم. چون علم باطن بی ظاهر به کمال نتواند بود؛ و اما گروه سوم مانند آفتاباند که عالمی را روشن کنند و سزاوار رهبری هستند ولکن چون به پیشوایی درآیند محل طعن اهل ظاهر و اذیت علمای اهل دنیا قرار میگیرند که نمیتوانند ببینند دنیایی که معشوق ایشان است با دیگری باشد. (کلمات مکنونه ص 339)