علوّ همّت
قرآن:
خداوند متعال در آیه 33 سوره الرحمن میفرماید: «ای گروه جن و انس! اگر میتوانید از مرزهای آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید ولی نمیتوانید؛ مگر با نیرویی (فوقالعاده).»
حدیث:
امام صادق علیه السّلام فرمود: «ارزش هر کس، بهاندازهی بلندی و علوّ همّت اوست.»
توضیح مختصر:
قصد و اراده و عزم قوی را همّت گویند. همّت همه انبیاء، رسیدن به توحید بوده است؛ همت دو مرحله دارد؛ یکی تصمیم و عزم برای کاری که در دل آمده و نیّت کرده است، مرحله دوم جنبه عمل است.
آیا عامل میتواند نیّت را لباس عمل بپوشاند یا نه؟ این بستگی به استقامت و عالی مند بودن مقصد دارد. سستی و خستگی و ناتوانی سبب میشود که آفت به همّت وارد شود، چه آنکه روزگار گاهی مساعدت نمیکند و نمیگذارد پس مانع ایجاد شود و آرزوهای زندگی و اهتمام به حوائج بدنی از سرعت آن میکاهد.
همّت اهل دنیا، پرداختن به زرقوبرق آن است و برای رسیدن به آن از هیچ کاری دریغ نمیدارند. همّت اهل معنا و عرفان، رسیدن به مقاصد الهی است و از هیچ ریاضت و ذکر و فکر و مراقبه دریغ نمیکنند تا به آن هدف والا برسند.
اهتمام پیامبر در این بود که مردم را به اسلام دعوت نماید و هدایتشان کند تا مردم سعادتمند شوند. ارادهای که مردم نسبت به انبیاء داشتند، تمسخر و آزار و به قتل رساندن آنان بود. عزم انبیاء، استقامت در راه بود که با علوّ همت، رسالت را به مقصد برسانند و در این راه کشته میشدند و مصیبتها میدیدند اما از همتشان چیزی کاسته نمیشد تا نیّت نجات امتشان یا کیفر آنها میرسید.
1- اوج پرواز
روزی شخصی از پیامبر صلیالله علیه و آله سؤال کرد: «یا رسولالله! دو کبوتری که در جوّ هوا در پرواز میباشند، کدامیک از آنها در نزد شما محبوبتر است؟» فرمودند: «آنکه بالاتر رفته و خود را به اوج پرواز نزدیکتر کرده است.» (منهاج الدموع، ص 6)
2- آهنگری
مردی خدمت امام صادق علیه السّلام رسید و عرضه داشت: «فقیرم، تقاضا دارم دستوری دهید تا عمل نمایم و از فقر نجات یابم». حضرت علیه السّلام پولی به او دادند و فرمودند: «شغل بزازی اختیار کن.» او رفت و آهنگری را اختیار کرد و وضع مادیاش خوب شد. پس نزد امام علیه السّلام آمد و جریان تعویض شغل را گفت. امام علیه السّلام فرمود: «خداوند مشیتش بر آن تعلق گرفته تا به کسبی مشغول و از فقر نجات یابی و چون در کسبت، شغل پرمشقّت را انتخاب کردی، خدا بدینوسیله، تو را از فقر نجات داد.» (منهاج الدموع، ص 7)
3- ایکاش
روزی پیامبر صلیالله علیه و آله در مسافرت به شخصی برخوردند و مهمانش گردیدند. آن شخص پذیرایی شایانی از پیامبر صلیالله علیه و آله نمود. هنگام حرکت فرمود: «اگر خواستهای از ما داشته باشی از خداوند درخواست میکنم تو را به آرزویت برساند.»
عرض کرد: «از خداوند بخواهید به من شتری بدهد که اسباب و لوازم زندگیام را بر آن حمل نمایم و چند گوسفند که از شیر آنها استفاده کنم.»
پیامبر صلیالله علیه و آله خواستۀ او را از خداوند خواست و به اصحاب فرمود: «ایکاش همّت این مرد نیز، مانند عجوزهی بنیاسرائیل بلند بود تا ما خیر دنیا و آخرت را برایش میخواستیم.» بعد داستان عجوزهی بنیاسرائیل را نقل کرد.
4- مسجد تُرکها
یکی از ثروتمندان ایران، در سفر مکّه، به مرجع تقلید خود آیتالله شیخ مرتضی انصاری (م.1281) مبلغی میدهد تا برای خود منزلی تهیه کند. شیخ بر اثر بلند همّتی، آن را در ساختن مسجدی در نجف که بعداً به مسجد تُرکها معروف شد استفاده نمود و پول را صرف تهیۀ منزل برای خود نکرد.
چون آن تاجر از مکّه بازگشت، شیخ او را به مسجد برد و فرمود: «این است منزل خداپسندانه.» آن تاجر از این کار شیخ خوشحال شد و ارادتش به شیخ بیشتر گردید. (زندگی شیخ انصاری، ص 113، داستانها و پندها، ج 6، ص 148)
5- تقاضای بلند
هارونالرشید، خلیفۀ عباسی را دو فرزند از زبیده بود؛ مأمون و امین. عنایت خلیفه بیشتر به مأمون بود و زبیده بارها از هارون گله میکرد.
روزی هارون برای نشان دادن امتیاز دو پسر، هر دو را خواست و امتحان کرد. اول امین را خواست. او خوابآلوده آمد، پس به او گفت: «هر چه از من بخواهی الآن به تو میدهم.» گفت: «1. فلان باغ را به من بده. 2. فلان اسب را به من بده. 3. فلان زن خواننده را به من بده.»
سپس مأمون را خواست و گفت: «هر چه بخواهی به تو میدهم.» گفت: «1. دستور دهید نصف زندانیها را آزاد کنند. 2. حقوق کارمندان دو برابر شود. 3. امسال بارندگی کم شده، دستور دهید، مالیات را از مردم نگیرند.»
وقتی مأمون رفت، هارون به زبیده گفت: «تقاضای پست امین و تقاضای بلند مأمون را ببین؛ اگر فرضاً مأمون با نقشه خلافت را از من بگیرد، کارمندان و رعیت و حتی زندانیها با او بیعت میکنند، فطانت و همّت او بلند است.» (منهاج الدموع، ص 12)