عیبجویی
قرآن:
خداوند متعال در آیه 1 سورهی همزه میفرماید: «وای بر هر عیبجوی مسخره کننده.»
حدیث:
حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «عاقلترین مردم کسی است که به عیب خود بینا و از عیب دیگران نابینا باشد.» (غررالحکم جلد 2 ص 228)
توضیح مختصر:
شخص نباید از مؤمن و هم دین خود عیبجویی کند، به هر نوعی که باشد مانند ریشخند کردن، تمسخر و… و چهبسا آنان از عیبجو بهتر باشند و نیز نوعی القاب بد است که همدیگر را به آن القاب میخوانند و این کار، رسم بدی است.
اگر عیب پوشیده است، خداوند ستّار است و پوشاننده عیبهاست مگر خداوند خودش بخواهد آن را بارز و آشکار کند پس خودش اسباب آن را فراهم میکند.
عیبجویی میخواهد با زبان، جوارح یا تصریح و کنایه و اشاره به هر صورت برای مؤمن روا نیست.
اگر عیب گفتهشده در او موجود نباشد، این بهتان است و از غیبت بدتر است. نباید در کسی چشم بد دیدن باشد چراکه نقاش و صانع و خالق، خداوند است و مغفرت و ستاریت از جانب اوست، پس پردهدری از جهل است؛ چه آنکه بعضی از عیوب به آفریننده بازگشت میکند. روان پاک و خوشبینان و دیدگان مثبت عیبی نمیبینند مگر آنکه آن عیب واضح و آشکار باشد و بدون قصد و زیرکی، خداوند آن را بر او آشکار کند.
خوب است انسان عیب خودش را ببیند و در پس مداوای آن برآید و اگر دوستی عیبش را گفت، از او تشکر کند تا با همّت در پس رفع آن عیب برآید.
دیدن عیوب و نواقص دیگران و جاری کردن آن بر زبان، نوعی کدورت است که به روح انسان میماند و بر تقوی ضربه وارد میکند و شاید عیب مؤمن را بازگو کردن، باعث رسوایی گردد و نظر مردم از او بازگردد و این از دینداری نخواهد بود.
1- عجب وساطتی
گویند بین اعمش و همسرش کدورتی واقع شد. به یکی از دوستانش گفت: «بین من و همسرم آشتی ده و سخن بگو تا از من راضی شود.»
آن دوست نزد همسر اعمش آمد و گفت: «ای زن! اعمش مردی است بزرگ، از او بیزار نشوی که کوری چشمش، باریکی ساق پایش، ضعف زانوهایش، بوی بد زیر بغلش و سرخی کف دستش چیزی نیست.»
اعمش گفت: «خدا تو را ذلیل کند، آنقدر که از عیبهای من شمردی همسر من بعضی از آنها را نمیدانست.» (نمونه معارف، ج 3 ص 103-کشکول ج 2 ص 71)
2- شکر نعمت
سعدی گوید: لطف خدا شامل گمگشتهای شد و به مجلس حقپرستان راه یافت و صفات زشت اخلاقی را به صفت پسندیده تبدیل نمود.
عیبجوها در غیاب او همچنان بدش را میگفتند و اظهار میکردند که فلانی به همان حال سابق است و نمیتوان به زهد او اعتماد کرد.
پس طاقت زخمزبان مردم نیاورد، نزد مرد فرزانهای رفت و از زبان و عیبجوییهای مردم گله کرد.
آن مرد بزرگ گفت: «شکر این نعمت چگونه میگزاری که تو بهتر از آنی هستی که مردم میپندارند؟
نیک باشی و بدت گوید خلق بِه که بد باشی و نیکت بینند؛ نبینی مردم درباره من خوشگماناند بااینکه تقصیرکارم؟ سزاوار است که من اندوهگین شوم؛ تو چرا؟» (حکایتهای گلستان ص 126)
3- عیبپوشی
یکی خواست همسر خویش را طلاق دهد. به وی گفتند: «او چه عیب دارد؟» گفت: «آیا کسی عیب همسر خود را بازگوید؟»
پسازآن که زن را طلاق داد به وی گفتند: «همسرت چه عیب داشت؟» گفت: «آیا کسی عیب زن مردم را بازگوید؟» (نمونه معارف ج 3، ص 102)
4- عیب نادانی، بسیار است
یکی از حکما ازنظر نسَب، پدر و مادر خوبی نداشت. یکی از بزرگزادگان جاهل به وی اعتراض کرد و گفت:
«ای حکیم! اصل و نسب تو عار و ننگ است.»
حکیم فرمود: «عیبی که در توست و آن نادانی است، ننگی بر اصل و نسب تو میباشد.» (لطائف الطوائف، ص 195)
5- عیب پنهانی
مرحوم شیخ بهایی رحمهالله علیه فرمود: عارفی پارچهای بافت و در بافت آنوقت و کوشش بسیار به کار برد. آن را فروخت و بعد به علت عیبهایی که داشت، پارچهی بافتهشده را به او بازگردانند. پس او گریست.
مشتری گفت: «من به این عیب، راضیام و گریه مکن.»
فرمود: «گریۀ من از این نیست، بلکه از آن میگریم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و حال به سبب عیبهای پنهانی به من بازگردانده شد. از آن میترسم تا عملی که چهل سال در آن کوشیدهام نپذیرند.» (کشکول شیخ بهایی رحمهالله علیه، ترجمه عزیز الله کاسب، ص 306)