قبر

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 84 سوره‌ی توبه می‌فرماید: «(ای پیامبر) هرگز بر مُرده‌ی هیچ‌یک از آنان (متخلّفان و منافقان) نماز (میّت) نخوان و بر کنار قبر آنان (برای دعا و طلب آمرزش) نایست».

حدیث:

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: «مجاور گورها شو تا پند و عبرت گیری». (غررالحکم، ج 2، ص 302)

توضیح مختصر:

انسان وقتی می‌میرد، روح از بدن جدا می‌شود؛ جسم در قبر خاکی به سر می‌برد و روح به برزخ، محل اجتماع ارواح همگان از مؤمن و کافر می‌رود.
اما قبر، نخستین منزل آخرت است که اگر کسی به سلامت از آن عبور کند منازل بعد آسان‌تر است و اگر به سلامت نرسد دشواری منازل بعدی کمتر از آن نیست. هیچ روزی بر قبر نیاید مگر اینکه در آن روز زبان به سخن گشاید و گوید: «منم غربت سرا، منم خانه تنهایی، منم خاکدان، منم خانه کرم‌ها.» پس چون بنده‌ی مؤمن به خاک سپرده شود قبر به او می‌گوید: خوش‌آمدی و اگر بنده، بدکردار یا کافر باشد قبر به او گوید: خوش نیامدی.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «چون دشمن خدا به‌سوی گورش حمل شود به تشییع‌کنندگان خود ندا دهد: ای برادران! ازآنچه من دچارش شدم بپرهیزید، از دنیایی به شما شِکوِه می‌کنم که مرا فریفت و چون به آن اطمینان کردم مرا از پای درآورد.» (تنبه الخواطر، ج 2، ص 224. به نقل از میزان الحکمه)
قبرستان، محل عبرت است که: آخرِ هرکسی اینجاست؛ و چه چیزی آماده کرده است؛ و آنچه زحمت‌کشیده و سال‌ها غصه آن را خورده حال، با کفنی همه را وداع کرده است. پس بصیر، عبرت می‌گیرد ولی نوع مردم، قبرستان رفتن برایشان عادت شده و هیچ اندرزی نمی‌گیرند و تنبّهی برایشان پیدا نمی‌شود.

1- پوشاندن قبر

به پیامبر گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر دادند که سعد بن معاذ از دنیا رفت. حضرت بلافاصله از جای برخاست و اصحاب نیز حرکت کردند. دستور داد، بدن سعد را غسل دادند و کفن کردند. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بدون عبا او را مشایعت فرمود.
گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را می‌گرفت تا اینکه جنازه را کنار قبر آوردند.
خود آن حضرت داخل قبر رفت، جسد سعد را گرفت و در قبر خواباند. آجرهای لحد را چید و لاشه‌سنگ و گِل خواست تا فواصل آن را مسدود نماید. شاید برای بعضی که ناظر عمل رسول گرامی بودند، جای این سؤال بود که چه فایده‌ای دارد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فواصل آجرها را با لاشه‌سنگ و گل مسدود می‌کند، باآنکه وقتی قبر را از خاک پر کنند، سنگینی خاک‌ها لحد را به هم می‌زند و داخل قبر از هم می‌پاشد؟
خاک‌ریزی قبر که تمام شد، پیش از آن‌که دیگری سؤال کند، حضرت فرمود: «می‌دانم که قبر، بعدها فرومی‌ریزد و نظم آن به هم می‌خورد؛ خدا دوست دارد بنده‌ای را که وقتی به کاری دست می‌زند، آن را متقن و محکم انجام دهد.» (حکایت‌های پندآموز، ص 17)

2- قبری در تخت فولاد اصفهان

مرحوم شیخ بهایی رحمه‌الله علیه، از یک عارف اهل‌حال که در مقبره‌ای از مقابر تخت فولاد اصفهان خلوت داشت، نقل کرد که آن اهل باطن فرمود:
روز قبل، جماعتی جنازه‌ای وارد این قبرستان کردند و در فلان موضع قبرستان دفن نمودند و موضع دفن را به شیخ بهایی رحمه‌الله نشان داد.
چون ساعتی گذشت، ناگاه بوی خوشی شنیدم و از چپ و راست درصدد تفحّص آن بو برآمدم، ناگاه (به مکاشفه) جوان خوش‌صورتی را دیدم که به‌طرف آن قبر رفت و نزدیک آن قبر نشست.
ناگاه دیدم آن جوان داخل قبر شد. زمانی گذشت بوی بدی که در تمام عمرم بدتر از آن را احساس نکرده بودم، استشمام کردم. چون دقّت کردم، دیدم سگی وارد قبر شد، متحیّر شدم. سپس دیدم آن جوان با لباس و جسد مجروح بیرون آمد، پس از او خواهش کردم و پرسیدم تو کیستی و جریان چیست؟
آن جوان گفت: «من اعمال حسنه‌ی این میّت و مأمور بودم همراه او باشم؛ و آن سگ اعمال بد این میّت بود، من خواستم او را دور کنم، نشد، من تاب مقاومت او را نداشتم؛ بنابراین مرا از قبر بیرون کرد و خودش در قبر ماند.» معلوم شد اعمال بد این مرده، از اعمال خوبش بیشتر بود و این کشف برزخی و تجسم اعمال مُرده می‌باشد که حقیقت این روایات را تصدیق می‌کند. (خزینه الجواهر، ص 541 – اربعینات قاضی ابوسعید قمی)

3- قبر مادر امیرالمؤمنین علیه‌السلام

وقتی فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین علیه‌السلام رحلت کرد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای او گریان شد و فرمود: خدایا او را بیامرز که نه‌تنها مادر (علی علیه‌السلام) بلکه برای من هم مادر مهربانی بود. سپس عمامه و لباس خود را دادند تا بعد از غسل، کفن او کنند. وقتی او را غسل دادند برای دفن، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تشریف آورد و در نمازش چهار بار تکبیر گفتند. سپس وارد قبر شد و مدّتی در آن دراز کشید. آنگاه علی علیه‌السلام را صدا زد و فرمود: وارد قبر شو، بعد زمین قبر را هموار کرد و بالای سر قبر ایستاد و فرمود: فاطمه! من محمدم! هرگاه دو ملک نکیر و منکر آمدند و از خدا و پیامبر و دین و قرآن و امامت پرسید، بگو الله خدایم و محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم پیامبرم، اسلام دینم، قرآن کتابم و فرزندم علی علیه‌السلام امامم می‌باشند. پس دعا فرمود:
«خدایا فاطمه را بر گفتار حق استوار بدار».
سپس با دست مبارک خود خاک می‌ریخت و سپس دست‌ها را به هم زد تا خاک‌ها را بریزد و فرمود: به آن‌که جانم در قبضه قدرت اوست، فاطمه بنت اسد صدای دست‌های مرا می‌شنود. (پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و یاران، ج 5، ص 88- بحارالانوار، ج 35، ص 70)

4- قبری در طوس

ابوصلت گوید: روزی در خدمت امام رضا علیه‌السلام ایستاده بودم، فرمود: داخل قبّه‌ی (مقبره) هارون‌الرشید شو و از چهار طرف قبر او، یک کف خاک بیاور. چون خاک‌ها را آوردم، اول آن را بویید و سپس به دور انداخت و فرمود: مأمون (خلیفه عباسی) می‌خواهد که قبر پدرش هارون را قبله‌ی قبر من نماید و مرا در این مکان مدفون سازد؛ اما سنگ سخت بزرگی ظاهر می‌شود و هر چه کلنگ باشد، برای کندن آن سنگ جمع می‌کنند، اما نخواهند توانست.
آنگاه خاک بالای خاک بالای سر و پایین را استشمام نمود و فرمود: زود باشد که قبر مرا در این موضع حفر نمایید…
ابوصلت گوید: فردا که مأمون امام را زهر خورانید و به شهادت رسانید، به مأموران خود امر کرد که قبر امام را طوری بکنند که قبر پدرش، طرف قبله‌ی او باشد، اما هر چه کلنگ زدند، نتوانستند آن سنگ را از بین ببرند.
یکی از شاهدین به مأمون گفت: «تو اقرار به امامت او می‌نمایی؟» گفت: آری، گفت: «امام در حیات و ممات بر همه‌کس باید مقدّم باشد.» پس مأمون همان‌جا را که قبلاً امام اشاره کرده بودند، دستور داد قبری بکنند. هر کلنگی بر زمین می‌زدند، مانند ریگ فرومی‌ریخت، پس امام را جلو و طرف قبله دفن کردند. (منتهی الامال، ج 2، ص 305)

5- قبر شیخ صدوق رحمه‌الله علیه

مرحوم شیخ صدوق رحمه‌الله علیه که با دعای امام زمان علیه‌السلام متولد شد؛ عالِمی ربّانی و فقیه و محدّثی عالی قدر بود. او صاحب کتاب‌های بسیار ارزشمندی همانند خصال، عیون اخبار الرضا علیه السلام، من لا یحضره الفقیه و … است؛ و قبر شریفش در ری، در حوالی قبر شاه عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام است.
در سال 1238، مقبره‌ی او دچار شکستگی و خرابی شد؛ پس عده‌ای مشغول به بازسازی و تعمیر قبر شدند. چون به سرداب قبر برخورد کردند، دیدند جسم او سالم و خیلی جسیم بود و در ناخنش اثر خضاب هنوز ظاهر بود.
این خبر در تهران منتشر شد و به فتحعلی شاه قاجار رسید؛ او با جمعی از علما و ارکان دولت (بر سر مرقد وی) رفتند و از نزدیک، جسد او را همان‌طور که مردم گفته بودند، سالم یافتند. بدین ترتیب شاه دستور داد مقبره او را به بهترین وجه بسازند و تعمیر کنند و تزیین نمایند. (در قصص العلماء، ص 396، نوشته است فرق (سر) صدوق به خاطر خراب شدن قبر کمی خورده شده بود.)
صاحب کتاب روضات الجنات گوید: «من با بعضی از اشخاصی که خودشان جسد صحیح و سالم مرحوم صدوق رحمه‌الله علیه را دیده بودند، ملاقات کردم و آن‌ها هم (صحت این قضیه را) تصدیق نمودند.» (منتخب التواریخ، ص 775- روضات الجنات)