گدایی و تکدّی
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 273 سورهی بقره میفرماید: «فقراء (نیازمندان) با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «نزدیک شدن بهسوی خداوند تعالی به درخواست کردن از اوست ولی تقرّب به مردم به ترک سؤال و درخواست از آنهاست.» (غررالحکم 1/502)
توضیح مختصر:
تا حد ممکن مسلمان باید به کاری هرچند کوچک و کمدرآمد مشغول شود تا تکدی به سروقت او نیاید. آنکس که طلب پول کند، فقیر است ولی محروم، فقیری است که دست تکدی دراز نکند.
چون سائل، عدل حق را نفهمیده و فضل بیکران او را نشناخته، دست طلب بهسوی خلق دراز کند بااینکه اگر شرایط در سائل جمع باشد و از فضل حقتعالی بخواهد و در این خواستش صادق باشد، خداوند روزنهای از رزق به روی او مفتوح کند. (و اسْئَلوا مِنْ فَضْلِه، سورهی نساء، آیهی 32)
در صدر اسلام بعضی اهل یمن بی زاد و توشه به حج میرفتند و میگفتند: ما زائر خانهی خداییم او خودش ما را توشه خواهد داد و در راه یا گدایی میکردند و یا به زور از مردم میگرفتند. لذا خداوند در سورهی بقره آیهی 197 فرمود: «تَزَوَّدُوا: برای خودتان توشه برگیرید.» (تفسیر عاملی 1/337) خداوند سفارش فقراء را بسیار کرده و ثوابها و آثار بسیاری را وعده داده، حتی در ایام حج فرمود: «شتران فربه را نحر کردید، خودتان بخورید و به قانع (مستمندی که گدایی نکند) و مُعتَر (فقیری که دست به گدایی باز کرده) بخورانید.» (سورهی حج، آیهی 36)
1- درس گدایی
عارف کامل، شیخ محمد بهاری به اسماعیل تائب تبریزی (گردآورندهی تذکرۀ المتقین) چنین نوشتند: اگر با مجاهدهی نفس در مقام عمل راه میروی گوارایت باد. اگر خدانکرده در عمل تکاسل ورزیدی و نتوانستی به عمل پیش بروی لااقل گدایی را از دست مده؛
1. به تضرع و زاری بکوش. در خلوت به دروغی بچسب تا راست شود، چه اینکه گدا مجّانی طلب است، اگر جدّیت داشته باشد، مقصودش حاصل است.
2. اگر در جواب بفرمایند: مثل تو بندهی مفلسی را لازم نداریم، به نحو تذلّل عرض کن: گدای ره نشین سلاطین، عداد بندگان او نخواهد بود.
3. اگر فرمود: بیرونش کنید! به التماس بگو:
نمیروم ز دیار شما به کشور دیگر **** برون کنیدم از این در، درآیم از درِ دیگر
4. اگر بفرمایند: قابلیت من را نداری. عرض کن: به دستیاری اولیای خودت، کرامت فرما.
5. اگر رو ترش نماید، تبسمکنان التماس کن.
6. اگر از تو اعراض نمود، تَبَصبُص کنان از عقب او بدو. (تَبَصبُص: دم جنباندن سگ جهت چاپلوسی.)
7. اگر از خودش مأیوس شدی به اُمنای دولتش ملتجی شو.
8. اگر بفرمایند: جرئت این حرفها از کجا به هم بستی؟ عرض کن حلم تو اشاره میکند.
9. اگر بفرمایند: این زبانها را از کجا یاد گرفتی؟ بگو:
بلبل از فیض گل آموخت سخن، ور نه نبود **** اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
10. الحاصل گدایی را گفتند: ول مکن تا هیچوقت محتاج نباشی.
11. از گدایی خیلی کارها ساخته میشود.
12. غرض از مجاهده، خود را عاجز دانستن و به معرض گدایی درآوردن است. (تذکرۀ المتّقین، ص 145 –مراسله هشتم)
2- داخل چه صنفی؟
مرحوم عارف کامل شیخ محمد بهاری همدانی در مراسلهی پانزدهم چنین مینویسد:
بگو ببینم داخل چه صنفی از اصناف میباشی؟ اهل عملی، کاسبی، متعبّدی، عارفی، لوطیای، درویشی، چهکارهای؟ انسان هر کاره که باشد، باید شرایط آن کار را مرعی داشته باشد.
1. اگر اهل علمی، کو علمت و حلمت، کو تواضعت و تخشعت، کو زهدت؟
2. اگر کاسبی، کو امانتت، کو تفقهّت، کو تدیّنت؟
3. اگر متعبّدی، کو توکلت، کو مجاهدات در خلواتت، کو بیداری شبت، کو صوم ایام صیف (تابستان) کو گریههای اطراف لیل و نهارت؟
4. اگر عارفی، کو معرفتت، کو تسلیم و رضایت، کو ترک ماسوایت؟
5. اگر لوطیای، کو مردانگیات، کو گذشتت، کو دستگیری از ضعفایت، کو سبیلهای کلفتت که هر مویی از آن قیمت دنیا و مافیهاست؟
6. اگر درویشی، میگویند: کلاه درویش باید مشتمل بر چهار ترک باشد هر ترکی کاشف از ترک دیگر. ترک دنیا، ترک عقبی، ترک مولی، ترک ترک؛ کدامیک از این ترکها را انجام دادهای؟
میگویم: نه قاضیام، نه مدرس، نه مُحتسب، نه فقیه، داخل هیچیک از این عناوین مذکوره نیستم، پیشتر عرض شد که گدا هستم. گدایی را شرطی نباشد، گدا مجانی طلب است. (تذکرۀ المتقین، ص 168، مراسلهی پانزدهم)
3- دست تهی
سعدی گوید: پارسایی را دیدم که سر بر درگاه خانهی خدا میمالید و چنین مناجات میکرد: «یا غفورُ یا رحیم» تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید.
عذر تقصیر خدمت آوردم **** که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گنه توبه کنند **** عارفان از عبادت استغفار
عابدان، پاداش عبادت خود را میخواهند و بازرگانان، بهای کالای خود را میطلبند؛ منِ بنده، امید آوردهام به اطاعت و به گدایی با دست تهی آمدهام، نه با کالا و تجارت؛ با من همانگونه که تو شایستهی آن هستی رفتار کن. (حکایتهای گلستان، ص 104)
4- گریه و خاموشی
به شخصی گفتند: «گدایی و سؤال را از کی یاد گرفتی؟»
گفت: «آن روزی که زاییده شدم، چون پستان ندادند، آواز دادهام و گریه کردم؛ چون پستان بدادند، تسلّی شدم و خاموش گشتم.» (نوادر تألیف راغب اصفهانی، ص 139)
5- اکسیر
فقر ذاتی و نداری وقتی در سالک آمد و خود را فقیر حقیقی دید، آنگاه مییابد که از پادشاهی بهتر است. خواجه حافظ شیرازی میفرماید:
مرا گدای تو بودن، ز سلطنت خوشتر **** که ذلّ جور و جفای تو عزّ و جاه من است.
چراکه ذلت و خاکساری، عزّت عاشق است و گداییِ درِ دوست، پادشاهی میآورد. حافظ میفرماید:
دلق گدای عشق را، گنج بود در آستین **** زود به سلطنت رسد، هر که بود گدای تو
در جای دیگر میفرماید:
گداییِ درِ میخانه، طُرفه اکسیری است **** گر این عمل بکنی، خاک، زر توانی کرد.