نامه
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 28 سورهی نمل میفرماید: «[سلیمان به هُدهُد فرمود]: نامهی مرا ببر و بر بلقیس (ملکهی کشور سبأ) بیفکن [بده] و سپس برگرد».
حدیث:
امام علی علیهالسلام فرمود: «هرگاه نامه نوشتی، پیش از مُهر کردن، نگاه دیگری بدان بنما، زیرا بر عقل خود مُهر میزنی. [که نامه ترجمان عقل توست].» (غررالحکم،2/365)
توضیح مختصر:
یکی از راههای روابط اجتماعی و خبرگیری از یکدیگر و جواب پرسش را گرفتن، نوشتن نامه است که قبل از عصر حاضر که ارتباطات و تکنولوژی پیشرفته شد، دائم به نوشتن عریضه و نامه، مطالب و جواب مسائل رد و بدل میشد. پیامبر صلیالله علیه و آله برای پادشاهانی همانند پادشاه ایران، حبشه و… نامه نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد. مسلمانان صدر اسلام، از مکه به پیامبر صلیالله علیه و آله نامه نوشتند که اجازه بدهید از مکه به مدینه هجرت کنیم. حضرت سلیمان علیهالسلام برای بلقیس ملکهی یمن نامه نوشت. ازجمله مسائل شریعت، نوشتن وصیتنامه است که شخص بهعنوان وصیت، به نام کسی که او را وصیّ گویند مینویسد؛ که بهعنوان بهترین مدرک میباشد.
ای نام تو بهترین سرآغاز **** بینام تو نامه کی کنم باز؟
روز قیامت نیز، نامهی اعمال هرکسی در دست خودش میباشد. نامهی آدمهای خوب به دست راست و انسانهای بدکردار به دست چپ داده میشود.
دو مَلَک در دنیا به نام رقیب و عتید، نامهی عمل انسانها را یادداشت میکنند. عریضههایی هم در کتب دعا یادداشت کردهاند که شخص مضطرّ و محتاج، مینویسد و حال خود را بیان میدارد که ازجمله مباحثی است که در قسمت نامه مورد تقدیر و صحبت قرار میگیرد.
1- کمک میجویم
عمر بن ابی سلمه ی مخزومی، در سال دوم هجری در حبشه متولد شد. مادر او ام سلمه بود. او از جانب امیرالمؤمنین علیهالسلام حاکم بحرین گردید و پس از مدّتی وی را به خاطر شرافت و شجاعتش طلبید و با خود به جنگ صفین برد. او در سال 83 قمری وفات یافت.
نامهای که امام علیهالسلام برای او نوشت، اینچنین بود: «امّا بعد، بهدرستی که نعمان بن عجلان رزقی را والی بحرین قرار دادم و از دست تو، بدون هیچ سرزنشی فرمانداری را گرفتم. هرآینه کارت را خوب انجام دادی و ادای امانت را نمودی. پس به نزد من آی! نه بدگمانی داری، نه شرمساری، نه متهمی و نه گنهکار.
من قصد رفتن بهسوی ظالمان اهل شام [جنگ صفین] را دارم و دوست دارم که با من باشی، زیرا تو جزء آن کسانی هستی که در جنگ با دشمن و اقامهی ستون دین، از آنها کمک میجویم؛ انشاء الله.» (نهجالبلاغه، نامهی 42)
2- اباقُتاده
بعدازاین که امیرالمؤمنین علیهالسلام اباقتادهی انصاری را از حاکمیّت مکه عزل نمود، قثم بن عبّاس را بهجای او گماشت و تا شهادت امام علیهالسلام او حاکم مکه بود و بعد در سمرقند به شهادت رسید.
معاویه، افرادی را به مکه فرستاد تا از امیرالمؤمنین پیروی نکنند و با کلماتی مثل اینکه علی در قتل عثمان شریک است، مردم را به خود جلب کنند.
امام علیهالسلام در این نامه، قثم را بر سیاست و تدبیر و تشویق به پایداری آگاهی میدهد.
نامه: «اما بعد، خبرنگار من در مغرب (شام)، با نوشتن نامهای، مرا آگاه کرد که جمعی از اهل شام به سوی مکه [در ایّام حج] فرستاده شدند؛ مردمی کور دل، ناشنوا، کور مادرزاد و کسانی که حق را به باطل میآمیزند…
پس آنچه در دست تو (شهر مکّه) است، پایداری نما، مانند پایداری شخص دوراندیش و کوشنده و پنددهنده؛ خردمندی که تابع امر پیشوا و مطیع فرمان حاکم خود میباشد.
مبادا کاری کنی که به عذرخواهی بکشد. در هنگام وسعت، زیاد خوش مباش و در هنگام سختی، هراسان و ناتوان مباش. والسلام.» (همان، ص 33)
3- بند کفشت
جارود، نصرانی و از قبیله عبدالقیس بود و در زمان پیامبر صلیالله علیه و آله با قبیلهاش اسلام آورد و بعد، در بصره سکونت گزید. سپس در سال 21 هجری در نهاوند یا یکی از مناطق فارس به قتل رسید. او روایاتی هم از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کرده است. پسرش منذر در یکی از شهرهای فارس، حاکم بود؛ ولی از حسن سابقهی پدر، سوءاستفاده کرده و مقداری از بیتالمال را بالا کشید.
امام علیهالسلام برای او نامه نوشت؛ ازجمله چنین نوشت که: «اگر آنچه دربارهی تو به من رسید، [از خیانت در بیتالمال] حقیقت داشته باشد، هرآینه شتر اهل تو و بند کفشت از تو بهتر هستند و کسی همانند تو، برای مرزداری شایستگی ندارد… پس وقتی این نامه به دستتو رسید، زود به سوی من آی! انشاء الله.» پس وقتی به حضور امام علیهالسلام رسید، او را زندانی کرد. (علی علیهالسلام و فرمانداران؛ ص 31- نامهی 71)
4- ولیمه عروسی
عثمان بن حنیف، برادر سهل (حاکم مدینه) از طرف امام علی علیهالسلام حاکم بصره گشت. او کسی بود که در علم و تربیت، از پیامبر صلیالله علیه و آله استفاده کرد.
او را برای ولیمهی عروسی دعوت کردند. او قبول نمود و در آن مهمانی حاضر شد. این خبر به امام علیهالسلام رسید، پس برای او نامهای نوشت که: «ای پسر حنیف! به من خبر رسیده که مردی از جوانان بصره، تو را برای طعام ولیمهی عروسی دعوت کرده و تو هم به سوی آن شتافتی. خوراکهای رنگارنگ و پاکیزه برایت آوردند و کاسههایی چند، برایت چیدند. من گمان نمیکنم که طعام قومی که محتاجانشان رانده شده و فقط ثروتمندانشان را به پذیرایی میخوانند، نیکو باشد. پس به آنچه میخوری نظر نما! اگر لقمهی شبههناک است، دور بیانداز و اگر حلال میباشد از آن بخور و بدان که برای هر مأمومی، پیشوایی است که از او پیروی میکند و از روشنایی علمش روشنی میگیرد…». (علی علیهالسلام و فرمانداران، ص 57، نامه 45.)
5- از جور فرار نکردند
سهل بن حنیف انصاری، کسی بود که مردم او را دوست میداشتند و وقتی مُرد، گریهی بسیار برایش نمودند. او از طرف امام علیهالسلام فرماندار مدینه بود و بعد از جنگ صفین، مردم به خاطر پول از پیش او میگریختند و بهسوی معاویه میرفتند و این ضربه برای روحیهی او سنگین بود، پس امام علیهالسلام برای تشفی و تسکین قلب او نامهای نوشتند. ازجمله چنین مرقوم کردند که:
«به من خبر رسیده افرادی که نزد تو هستند، یکییکی، در پنهان به معاویه میگروند. پس به خاطر از دست دادن آنان و کم شدن کمکشان محزون مباش! ضلالت برای آنان کافی است. قسم به خدا، اینان از جور فرار ننمودند و به عدل ملحق نشدند. امیدوارم که خدا دشواریها را بر ما آسان و سختیها را سهل گرداند!» (نهجالبلاغه، نامه 70)