نماز شب

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 79 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «ای پیامبر! و بعضی از شب را بیدار باش، نماز شب خاص تو است، باشد که خدایت تو را به مقام محمود مبعوث گرداند».

حدیث:

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «نماز شب چهره و اخلاق را زیبا و بوی را خوش و روزی را فراوان و قرض را ادا و اندوه را می‌برد و دیده را روشن می‌سازد.» (محجه البیضاء، 1، ص 345)

توضیح مختصر:

نمازی یازده رکعتی که بعد از نیمه‌شب تا اذان صبح خوانده می‌شود را «نافله‌ی شب» می‌گویند (نافله یعنی زیادی بر نماز پنج‌گانه) و درالسنه گویند «تهجّد». گویند به جهت آن‌که مخفیانه و دور از مردم خوانده می‌شود از ریا دورتر است و تفرقه‌ی خاطر و خواطر روزمرّه که دامن‌گیر هست در آن وقت نمی‌باشد. بیش از سی روایت در مدح نماز شب وارد شده است. عرفا کسی که نماز را نخواند، می‌گویند به مقام عرفان نخواهد رسید.
خداوند در آیه‌ی 16 سوره‌ی سجده می‌فرماید: «تَتَجافی جُنُوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ»
یعنی شب‌خیز هستند و از فراش خواب، بلند می‌شوند و از لذّت خواب، صرف‌نظر می‌کنند و موفق به صلوه و دعا و مناجات می‌شوند.
آن‌قدر نماز شب فضیلت دارد که مفضّل بن عمر گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: «نماز شب از من فوت شد ولی نماز صبح را به‌جای آوردم، آیا می‌توانم پیش از طلوع آفتاب، نماز شبی که فوت شد را به‌جا بیاورم؟» فرمود: بلی، ولیکن به کسی از اهل خانه‌ی خود مگو تا آن را سنّت قرار داده و از زمره‌ی مستغفرین بالاسحار محروم گردند. (انوارالعرفان، ج 5، ص 197)
رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: دو رکعت نمازی که بنده‌ی خدا در دل شب و آخر شب می‌گذارد بهتر است از دنیا و آنچه در آن است و اگر برای امتم سخت نبود، نماز شب را بر ایشان واجب می‌کردم. (انوارالعرفان، ج 6، ص 422)

1- بیدار شدن برای نماز شب

امام صادق علیه‌السلام فرمود: هر کس این آیه را «قُلْ إِنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»؛ (سوره‌ی کهف، آیه‌ی 110) در هنگام خوابیدن بخواند، در هر وقت از شب که اراده نماید، از خواب بیدار خواهد شد. (مشکات الانوار-مکیال المکارم، ج 1، ص 140(مترجم)) حضرت آیت‌الله بهجت (رحمه‌الله علیه) سال 1363 فرمودند: در مصباح المتهجّد شیخ طوسی (رحمه‌الله علیه) آمد است که بعد از این آیه این‌چنین بگوید: «اللّهُمَّ لَا تُنسِنِی ذِکرَک وَ لَا تُومِنِّی مَکرَکَ – و لَا تَجعَلنِی مِنَ الغَافِلِینَ– وَ أَنبِهنِی لِأَحَبِّ السَّاعَاتِ إِلَیکَ أَدعُوکَ فیها فَتَستَجِیبُ لِی – وَ أَسأَلُکَ فَتُعطِینِی وَ أُستَغفِرُکَ فَتَغفِرُ لِی- إِنَّهُ لَا یَغفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنتَ یَا أَرحَمَ الرَّاحِمِین». (مصباح المتهجد، ص 123)

2- ملائکه را شاهد می‌گیرم

از یکی از ائمه علیهم‌السلام نقل شده است که فرمود: وقتی بنده‌ای برای نماز شب بلند می‌شود و خواب بر وی غلبه می‌کند و به این‌طرف و آن‌طرف متمایل می‌شود و چانه‌اش به سینه می‌چسبد، خداوند امر می‌کند درهای آسمان باز شود؛ و به ملائکه می‌فرماید: ببینید بنده‌ام را که به خاطر تقرّب به من، (عملی که واجب نکرده‌ام) به چه حالی افتاده است. من هم سه خصلت به او می‌دهم:
1. گناهش را می‌بخشم.
2. توبه تازه برای معاصی‌اش فراهم می‌کنم.
3. رزقش را زیاد می‌نمایم.
ای ملائکه! همه را شاهد می‌گیرم که این‌ها را به او ببخشم. (جواهر السنیه، ص 283)

3- آثار نماز شب

در کتاب مشکاه المتهجدین نقل کرده که یکی از علمای الهی (منسوب به آخوند ملّا عبدالله یزدی) با عدّه‌ای وقتی وارد شهر اصفهان شدند، اوایل شب توجّهی باطنی به شهر نمود. به ملازمان خود فرمود: «اثاثیه ما را بار کنید تا از این شهر به تعجیل بیرون رویم زیرا چند هزار بساط شراب می‌بینم شاید خداوند عذابی نازل کند و ما را هم فراگیرد.» ملازمان امتثال نمودند، هنوز مقداری بیرون نرفته بودند که وقت نیمه‌شب و سحر رسید دوباره به شهر توجّه کرد، دید چندین هزار سجّاده برای نماز شب پهن شده است، به ملازمان فرمود: برگردیم به شهر اصفهان؛ و از همان‌جا به شهر مراجعت نمودند. (گوهر شب‌چراغ، ص 20)

4- فیض از نماز شب

مرحوم محمد مجتهدی که محضر عارف بالله میرزا جواد آقا ملکی را درک کرده بود گفت: روزی استاد ملکی پس از پایان درس، عازم حجره‌ی یکی از طلبه‌ها که در مدرسه‌ی دارالشّفا بود، گردید. من نیز در خدمتش بودم و به حجره‌ی آن طلبه وارد شد. مراسم احترام معمول گردید و پس از اندکی جلوس، برخاستند و حجره را ترک کردند. از استاد درباره‌ی این دیدار پرسیدم، ایشان فرمود: «شب گذشته هنگام سحر فیوضاتی بر من افاضه شد، فهمیدم از ناحیه خودم نیست. چون توجّه کردم، دیدم این آقای طلبه در نماز شب برای من دعا می‌کند و فیوضات از اثر دعای اوست، این سبب شد که به‌عنوان سپاس گذاری از عنایتش به دیدار او رفتم.» (مقدمه‌ی رساله‌ی لقاءالله میرزا جواد ملکی تبریزی (رحمه‌الله علیه))

5- نماز دل شب

جنید بغدادی را پس از مرگش به خواب دیدند و از او پرسیدند: «پروردگارت با تو چه کرد؟» گفت: «آن اشارات پرید، عبارات نابود شد و دانش‌ها از یاد رفت و آن رسم‌ها به کهنگی گرایید؛ جز چند رکعت نمازی که در دل شب خواندم، سودمند نیفتاد.» (کشکول شیخ بهایی (رحمه‌الله علیه)، ص 111)

6- سَبْک نماز شب آقای قاضی

مرحوم حجه الاسلام آقا سیّد هاشم رضوی هندی (م 1371 هـ ش) از شاگردان مرحوم عارف کامل سیّد علی آقا قاضی (رحمه‌الله علیه) بود. ایشان نقل می‌کرد که سبک نماز شب آقای قاضی، همانند نماز شب خواندن رسول خدا صلی‌الله علیه و آله بود. آقای رضوی می‌گفت: «آقای قاضی شب‌ها کمی می‌خوابید، بعد برمی‌خاست و چهار رکعت نافله‌ی شب را می‌خواند سپس کمی می‌خوابید، باز برای مرتبه‌ی دوّم بیدار می‌شد و چهار رکعت دیگر می‌خواند. باز کمی می‌خوابید و برای بار سوّم بیدار می‌شد و سه رکعت بقیّه‌ی نماز را می‌خواند.» بعد فرمود: «من نیز مدّتی در نجف به این سیره نماز شب می‌خواندم.»

7- ثواب نماز شب

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هیچ عمل نیکویی نیست که بنده انجام دهد مگر برای آن در قرآن ثوابی است جز نماز شب؛ چون خداوند به خاطر عظمت و شأن نماز شب نزدش، ثوابش را بیان نفرموده است.» (فضایل نماز شب، ص 35 -چهل حدیث، ص 178)

نماز شب و مقام محمود

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 79 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «[ای پیامبر] و پاسی از شب را [برای نماز شب] برخیز! این فزونی [بر نمازهای پنج‌گانه] است. نزدیک می‌باشد که پروردگارت تو را به مقام پسندیده برانگیزد».

حدیث:

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هیچ حسنه‌ای نیست؛ مگر این‌که برای آن ثوابی آشکار در قرآن است؛ غیر از نماز شب که خداوند به خاطر بزرگی مقامش، آن را واضح نکرد.»

توضیح مختصر:

نماز شب بر پیامبر صلی‌الله علیه و آله واجب و این از خصائص رسول خدا صلی‌الله علیه و آله بوده است ولی برای امت، سنّت مؤکد می‌باشد. مراد از مقام محمود، یکی از مصادیقش مرتبه‌ی شفاعت کامله است که خداوند روز قیامت به او اختصاص خواهد داد و این مخصوص پیامبر ما بوده است.
البته پیامبر صلی‌الله علیه و آله نماز شب را در سه مرحله می‌خواند و خداوند فرمود: «امید و حتمی است که تو را مبعوث فرماید (می‌رساند و عطا می‌کند) مقام محمود را.» (سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 79)
مقام محمود در آیه، مطلق آمد و هیچ‌گونه قیدی به آن نزده است. پس همه وقتی مقامی را حمد می‌کنند از آن خوششان می‌آید. در روایت در تفسیر عیاشی (ج 2، ص 315) از امام صادق علیه‌السلام آمده که روز قیامت، آن‌هایی را که در آتش سوخته‌اند بعد، پیامبر صلی‌الله علیه و آله شفاعت می‌کند؛ و در روز قیامت، در میان تمام امت‌ها شخصی موجّه تر از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیست و این معنای کلام خداست که مقام محمود به تو عطا می‌کند.
در روایت دیگر دارد که بعضی آن‌قدر مشکل دارند که آدم علیه‌السلام و موسی علیه‌السلام و نوح علیه‌السلام و عیسی علیه‌السلام حواله به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله می‌دهند و مقام مطلق محمود او، آن‌ها را میانجیگری می‌کند تا نجات یابند.
پس اگر کسی نماز شب بخواند، خداوند او را به مقام محمود برساند و او در طول مقام پیامبر صلی‌الله علیه و آله به درجه‌ای خاص از خودش، شفاعت خواهی می‌کند.
چون خطاب به پیامبر صلی‌الله علیه و آله، کُلّ است و در مراتب، شامل امتش می‌شود یعنی کُلّ، اجزای خود را شامل می‌شود. پس سالک إلی الله به مقام محمود می‌رسد به حسب مراتبی که نزد خدا دارد که آن مقام او با حقّ در خلق است.

1- نماز شب و گرسنگی

شخصی نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و از نیازمندی گله کرد تا جایی که از گرسنگی شدید شکایت کرد.
امام فرمود: «آیا نماز شب می‌خوانی؟» عرض کرد: «آری!» حضرت رو به اصحابش کرد و فرمود: «دروغ می‌گوید کسی که گمان کند نماز شب می‌خواند و در روز گرسنه ماند؛ زیرا خداوند به نماز شب، خوراک روز را ضمانت کرده است.» (نمونه معارف، ج 3، ص 307 -وافی، ج 5، ص 22)

2- ریسمان

مرحوم آقا نجفی قوچان (رحمه الله علیه)، در شرح‌حال خود می‌گوید: «در اصفهان، حجره‌هایمان به هم وصل بود. از میان طاقچه سوراخی نمودیم و ریسمانی در آن کشیدیم که یک سر ریسمان در حجره‌ی رفیق بود و یک سر آن در حجره‌ی من.
وقت خواب، آن سر ریسمان را رفیق به دست یا پای خود می‌بست و این سر ریسمان را من به دست خود می‌بستم که سحر هرکدام زودتر [برای نماز شب] بیدار شدیم دیگری را، بدون این‌که صدایی بزنیم، به‌وسیله‌ی همان ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه‌ای از صدای ما بیدار شود و راضی نباشد.» (سیمای فرزانگان، ص 228-سیاحت شرق، ص 198)

3- دنیا و آخرت در نماز شب

علامه طباطبایی (رحمه الله علیه) فرمود: «چون برای تحصیل به نجف اشرف رفتم، یک روز در مدرسه‌ای ایستاده بودم که مرحوم عارف بالله سید علی آقا قاضی (م 1366) ازآنجا عبور می‌کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه‌ی من گذاردند و فرمودند:
«ای فرزند! دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان! آخرت می‌خواهی نماز شب بخوان!»
این سخن آن‌قدر در من اثر کرد که از آن به بعد تا زمانی که به ایران مراجعت کردم، روز و شب، محضر ایشان را درک می‌کردم. ما هر چه داریم از مرحوم قاضی است.» (مهر تابان، ص 16)

4- همه خانواده برای تهجّد

شیخ حسن، فرزند مجتهد محقق، درباره‌ی پدرش، شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌گوید:
«عادت پدر آن بود که هر شب در وقت سحر بیدار بود و می‌آمد به در خانه و عیال و اطفال را تماماً بیدار می‌کرد و می‌گفت: «برخیزید و نماز شب را ادا کنید!» پس همه برمی‌خاستند. من طفل بودم و خواب بر من غلبه می‌کرد، چون به در اتاق من می‌آمد فریاد می‌کرد: «برخیز!» من همان‌طور که خوابیده بودم می‌گفتم: «ولاالضّالّین» یا «الله‌اکبر.» یعنی من مشغول به نماز می‌باشم. پس او خاطرجمع می‌شد و برمی‌گشت و من دوباره به خواب می‌رفتم.» (قصص العلماء، ص 158)

5- نماز شب در زندان

وقتی بعد از هارون‌الرّشید، پسرش امین خلیفه شد، با برادرش مأمون که در ایران بود در امر خلافت درگیر شدند. مأمون، طاهر بن حسین را با لشکری به‌طرف بغداد فرستاد و تا چهارده ماه طول کشید.
احمد بن سلام، غلام امین، در قایق خلیفه بود که قایق را دگرگون کردند. او گوید: مرا گرفتند و به زندان انداختند. به سربازان مأمون وعده‌ی دو هزار درهم دادم تا مرا نکشتند. در زندان، یک‌مرتبه دیدم کسی را آوردند که عمامه بر سروصورت داشت و دانستم که خلیفه، امین است و چنان می‌لرزید و وحشت او را گرفته بود که انگار روح از بدنش خارج می‌شد.
من که غلام او بودم، او را ذکر و استغفار تلقین می‌کردم. من نماز شب خود را خوانده بودم، ولی نماز وتر را نخوانده بودم، ترسیدم مرا نیز با او بکشند، پس برخاستم برای نماز وتر، امین گفت: «نزدیک من بیا و نماز بخوان که من در وحشت سختی می‌باشم.» پس زمانی نگذشت که آمدند و او را کشتند.» (تتمه المنتهی، ص 184)

نیّت

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 84 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «بگو همه بر هر نیّتی که دارند عمل می‌کنند».

حدیث:

امام علی علیه‌السلام فرمود: «وقتی نیّت انسان خراب شد برکت هم از بین می‌رود.» (غررالحکم، ح 6228)

توضیح مختصر:

نیّت در کارهای عبادی واجب و به‌قصد قربت انجام می‌گیرد، چه به زبان جاری شود و چه آن‌که در قلب و ذهن بگذرانَد. قصد قربت، رکن اعظم نیّت است و خلوص و عدم ریا در آن کاملاً مراعات شود. مشکل کار، این‌که در هر عملی که نیّت، شرط است باید تا آخرِ آن، نیّت مشوب به ناخالصی نشود. بهشتیان در بهشت، خالد هستند چون عقیده‌شان این بود که اگر در دنیا می‌ماندند، اطاعت پروردگار را می‌کردند. جهنمیان هم در جهنم، خالد هستند چون نیّت داشتند که اگر در دنیا می‌بودند، همیشه کفران بورزند.
منافق، نیّتش یک‌چیز است و ظاهر سازیش چیز دیگر، لذا مورد لعنت قرار گرفته است. بعضی، نیّت شخص را درک نمی‌کنند لذا گول حرف و ظاهر سازیش را می‌خورند. پس نیّت، عمود و اساس وجود انسان است که اگر این عمود، متزلزل شود خانه‌ی قلب نیز به هم می‌خورد و دچار وسوسه و هلاکت و فساد می‌شود.
در صدر اسلام، اهل کتاب با طرح نقشه‌ها و دسیسه‌های به‌ظاهر صواب، می‌خواستند تازه‌مسلمان‌ها را از صراط مستقیم به دور کنند. چون خداوند، سوءنیّت آنان را می‌دانست به رسول و مؤمنین، به وحی و الهام هشدار می‌داد که نیّتشان سوء بوده و فعل آن‌ها از روی خصومت است نه دوستی.
خداوند فرمود: «هر کس مطابق نیّت خود عمل می‌کند». (سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 84) امّا از نوع عمل، چه نیّتی صادر می‌شود پوشیده است تا خداوند آن را بر خلق، بارز کند یا براثر حُسن نیّت یا فساد نیّت، آثار آن ظاهر شود.

1- همراه موسی علیه‌السلام

در روایات آمده که شخصی از بنی‌اسرائیل بیشتر وقت‌ها همراه حضرت موسی علیه‌السلام بود و احکام فقه و مسائل تورات را از ایشان فرامی‌گرفت و به دیگران می‌رساند و تبلیغ دین می‌کرد.
مدتی گذشت و حضرت موسی او را ندید. روزی جبرئیل نزد موسی بود که ناگاه میمونی (صورت برزخی آن همراه موسی علیه‌السلام) از پیش ایشان گذشت.
جبرئیل گفت: «آیا او را شناختی؟» فرمود: نه جبرئیل گفت: «این همان شخصی است که احکام تورات را از تو یاد می‌گرفت، این صورت ملکوتی و باطنی اوست در عالم آخرت.»
حضرت موسی تعجب کرد و پرسید: «چرا به این شکل درآمده؟» جبرئیل گفت: «چون‌که هدف و نیّت او از تعلیم و تعلّم احکام تورات این بود که مردم او را به‌عنوان فقیه و دانشمند به‌حساب آورند، نیّت خدا نبود و اخلاص نداشت، به همین دلیل شکل او در عالم آخرت مانند میمون خواهد بود.» (روایت‌ها و حکایت‌ها، ص 129 -داستان‌های پراکنده، 4/138)

2- اخبار از نیّت

وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام در بغداد تشریف داشتند، یکی از شیعیان عرض کرد: عبورم به میدان بغداد افتاد و جماعتی را دیدم، سؤال نمودم که چرا مردم اینجا جمع شده‌اند؟ گفتند: «اینجا شخص کافری می‌باشد که از نیّت مردم خبر می‌دهد.»
من جلو رفتم او را همان‌طور که مردم گفتند، یافتم. حضرت این کلام را شنیدند، فرمود بیا باهم نزدش برویم که مرا با او کاری است. چون حضرت به میدان نزد آن کافر آمدند، او را به کناری از میدان بردند و از او سؤال کردند: «از چه راهی این طریق را یاد گرفتی؟» گفت: «از طریق مخالفت نفس.» فرمودند: «تو در هر کاری مخالفت نفس می‌کنی، من ایمان و اسلام را بر تو عرضه می‌دارم ببین نفست قبول می‌کند؟» گفت: نه. فرمود: «باید مخالفت با نفس کنی و اسلام را بپذیری.»
او اسلام را پذیرفت و از تابعین آن حضرت گردید. هر کس از نیّت درون سؤال می‌کرد دیگر نمی‌توانست جواب بدهد. به حضرت شکایت کرد از این حالت که در کفر می‌توانستم، الآن نمی‌توانم، بااینکه باید بهتر بدانم.
فرمود: «آن مزد زحمت نفس در دنیا به تو عنایت می‌شد، الآن که مسلمان شده‌ای مزد آن برای تو در آخرت ذخیره می‌شود.» (خزینه الجواهر، ص 338- انوار نعمانیه)

3- نیّت پادشاه

روزی قباد پدر انوشیروان به شکار رفته بود. بر عقب گوری بتاخت و از لشگر جدا و تشنه شد. از دور خیمه‌ای دید و به‌طرف آن رفت و گفت: مهمان نمی‌خواهید؟ پیر زنی جلو آمد و از او استقبال کرد و مقداری شیر و غذا پیش قباد نهاد. بعدازآن ساعتی خوابید، چون از خواب بیدار شد شب نزدیک شد و آنجا ماند. شب گاوها از صحرا آمدند و پیرزن به دخترک دوازده‌ساله خود گفت: «گاو را بدوش و شیر آن را نزد مهمان بگذار.»
شیر زیادی از گاوها دوشید و چون قباد این بدید به ذهنش آمد که از عدل ما اینان در صحرا نشسته‌اند؛ خوب است قانونی بگذاریم که هفته‌ای یک‌بار شیر برای سلطان بیاورند، هیچ ضرری نبینند و خزانه‌ی دولت هم زیاد شود. این نیّت را کرد که به پایتخت که برسد این کار را انجام دهد.
موقع سحر مادر، دختر را بیدار کرد که گاو را بدوشد. دختر برخواست و مشغول شد اما دید مثل همیشه گاوها شیر ندارند، گفت: «مادر! سلطان نیّت بدی کرده است برخیز و دعا کن.»
پیرزن دعا کرد؛ و قباد از پیرزن علت را جویا شد؛ در جواب، کم شیر دادن گاو در سحر را نقل کرد و گفت: «وقتی سلطان نیّت بد کند برکت و خیر از زمین برود.»
قباد گفت: «درست گفتی، من نیّتی کرده بودم الآن از آن نیّت درگذشتم.» پس دختر بلند شد و گاوها را بدوشید و شیر بسیار از آن به دست آمد. (جوامع الحکایات، ص 70)

4- شقیق بلخی (او استاد حاتم اصم است و در سنه 194 هـ درغزوه کولان از بلاد ترک به قتل رسید)

شقیق بلخی گوید: در سال صد و چهل و نهم به حج می‌رفتم، چون به قادسیّه رسیدم نگاه کردم دیدم مردم بسیاری برای حج در حرکت هستند، همه با اموال و زاد بودند. نظرم افتاد به جوان خوش‌رویی که ضعیف اندام و گندم گون بود و لباس پشمینه بالای جامه‌های خویش پوشیده و نعلین در پای و از مردم کناره گرفته و تنها نشسته بود.
با خود گفتم: این جوان از طایفه صوفیه است که می‌خواهد بر مردم کَلّ باشد که مردم به او غذا بدهند. به خدا سوگند که نزد او می‌روم و او را سرزنش می‌کنم.
چون نزدیک او رفتم، مرا دید و فرمود: «ای شقیق! از خیلی از گمان‌های بد پرهیز کن که بعضی از آن‌ها گناه است» (سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 12) این بگفت و برفت. با خود گفتم: «این جوان آنچه من نیّت کرده بودم گفت، نام مرا برد حتماً بنده صالح خداست بروم از او حلالیت بطلبم.»
به دنبالش رفتم نتوانستم او را ببینم. مدتی گذشت تا به منزل واقصه رسیدم، آنجا او را دیدم که نماز می‌خواند و اعضایش در نماز مضطرب و اشکش جاری بود، صبر کردم تا از نماز فارغ شد، بعد به‌طرف او رفتم.
چون مرا دید فرمود: ای شقیق تو را حلال کردم (إنّی لَغَفّارُ لِمَن تابَ و امَنَ وَ عَمِلَ صالِحَاً –سوره‌ی طه، آیه‌ی82)، این بفرمود و برفت. من گفتم: باید او از ابدال و اولیاء باشد، زیرا دومرتبه نیّت مکنون مرا بگفت. پس دیگر او را ندیدم تا به منزل زباله رسیدیم دیدم با ظرف لب چاهی ایستاده و می‌خواهد آب بکشد که ظرفش داخل چاه افتاد؛ سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا تو سیرابی و من تشنه و قوت منی وقتی طعام بخواهم.»
شقیق گوید: دیدم آب چاه جوشید و بالا آمد و آن جوان دست برد و ظرف پر از آب را گرفت و وضو ساخت تا نماز بگزارد. پس به‌جانب تپه‌ای رفت و ریگی در ظرفش ریخت و حرکت داد و بیاشامید من نزدش رفتم و سلام نمودم و جواب سلامم داد. گفتم: «به من هم مرحمت کنید از آنچه خداوند به تو نعمت داده است!»
فرمود: «ای شقیق! نعمت در ظاهر و باطن همیشه با ما بوده، پس گمان خوب بر پروردگارت ببر.» ظرف را به من داد آشامیدم دیدم سویق و شکر است که لذیذتر و خوشبوتر از آن نیاشامیده بودم و چند روز میل به طعام و شراب نداشتم. دیگر آن جوان ندیدم تا نیمه‌شبی در مکه او را دیدم…
بعد از نماز و طواف و مناجات نزدش رفتم و دیدم غلامانی و اطرافیانی دارد و تنها نیست. به شخصی که اطراف جوان بود گفتم: «این جوان کیست؟» گفت: «او حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام است.» (منتهی الآمال،2/204)

5- ابو عامر و مسجد ساختن

قبل از اسلام یکی از رهبانان معروف، ابو عامر راهب بود که لباس‌های خشن و درشت می‌پوشید و به ریاضت مشغول بوده و در میان اجتماع مورداحترام بود تا آن‌که پیامبر صلی‌الله علیه و آله به مدینه آمد و موقعیت او متزلزل شد.
او در مقام مخالفت برآمد و جنگ احزاب و خندق را به وجود آورد؛ پس از شکست در این جنگ‌ها، با عده‌ای از منافقین مدینه همدست شد و به این فکر افتاد که پایگاهی در مدینه با کمک دوازده نفر از قبیله‌ی بنی غَنَم، از جمله ثعلبه بن حاطب و معتب بن قشیر و نبتل بن حرث و … ایجاد کند.
لذا نزدیک مسجد قبا، مسجدی بنا کردند. وقتی ساختمان آن تمام شد عده‌ای به حضور پیامبر آمدند تا همان‌طور که مسجد قبا را افتتاح کرد این مسجد را هم افتتاح کند؛ و علت ساختن این مسجد را بیان کردند: که عده‌ای نمی‌توانند به مسجد شما بیایند، هوا هم گاهی سرد بارانی است و رفت‌وآمد برایشان سخت است!
پیامبر فرمود: «الآن آماده سفر تبوک هستم، ان‌شاءالله بعد می‌آیم و افتتاح می‌کنم.»
پس از مراجعت از جنگ تبوک، آن‌ها آمدند و پیشنهاد افتتاح و آمدن به مسجد را دادند. این وقت سه آیه‌ی سوره‌ی توبه (آیات 110-107) نازل شد و از نیّت سوء و کفر و تفریق آنان خبر داد؛ و پیامبر دو نفر از مسلمانان را فرستاد که مسجد ضرار را خراب کنند و آن را بعد از خراب کردن، به آتش سوزانیدند. (پیغمبر و یاران،2/103 – مجمع البیان،5/70)

نیّت و آثار آن

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 84 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «بگو همه بر هر نیّتی که دارند عمل می‌کنند».

حدیث:

امام علی علیه‌السلام فرمود: «کسی که نیّتش نیکو باشد پاداشش بسیار و زندگی‌اش گوارا و دوستی‌اش لازم گردد.» (غررالحکم 2/526)

توضیح مختصر:

آنچه شخص نیّت می‌کند به‌حسب نیّتش اثر می‌بیند، چون چه‌بسا لقلقه‌ی زبان، مطابق با معنای واقعی نیّت نباشد. پس گوییم عطایا به‌ حسب نیّت‌ها داده می‌شود. اگر کسی انفاق کرده، پس خداوند ده برابر به او افزون می‌دهد و اگر نیّتش خالص نبود، پس ده برابر افزایش را نمی‌بیند. وقتی کسی توبه از گناه می‌کند ولی درونش میل به گناه دارد، اگر نتواند تصمیم‌گیری واقعی کند، میل نیّت، عمل به آن سیئه را به همراه می‌آورد. کسانی نزد رسول خدا صلی‌الله علیه و آله می‌آمدند و ابراز دوستی و وفا می‌کردند ولی عاقبت مرتد شدند چون در درون، نیّتشان در ابراز، خالص نبوده و نان به نرخ روز می‌خوردند. خوبی‌ها جزاء بوده و از طرف خداست امّا بدی‌ها از مصائب نفس و از درون حرکت می‌کند. پس تغییر حال از نیّت و قصد است که عینیّت خارجی تحقق پیدا می‌کند. خداوند در سوره‌ی فتح آیه‌ی 18 درباره‌ی مؤمنین می‌فرماید:
«خدا از مؤمنان که زیر درخت حدیبیه با تو (پیامبر) بیعت کردند به حقیقت خشنود گشت و از آنچه در قلبشان گذشت آگاه بود، پس سکینت (وقار و اطمینان نفس) را بر ایشان نازل فرمود و پیروزی نزدیکی به آنان پاداش داد.»
نزول سکینه بر آنان را خداوند مقیّد کرد به چیزی که در نیّت و دلشان بود و آن عبارت است از ایمانی که آمیخته با نیّت خلاف نبود و اثرش فتح و پیروزی بود که به آنان داد. پس نیّت موافق و صواب، سبب برکات و پیروزی و آرامش می‌شود.

1- اطلاع ملائکه بر نیّات

شخصی از امام معصوم علیه‌السلام پرسید: «فرشتگان چگونه از اعمال درونی ما مطلع هستند و آن‌ها را می‌نویسند؟ اگر عملی از ما صادر شود، آن‌ها می‌بینند و می‌نویسند، ولی نیّت‌های درونی ما که هنوز طبق آن‌ها کاری انجام نداده‌ایم، چگونه می‌فهمند تا یادداشت کنند؟» فرمودند: «آیا بوی باغ و بوی چاه کثیف یکسان است؟» عرض کرد: «نه بوی باغ و بوی چاه دوتاست.»فرمودند: «مگر نه این است که اگر بوی خوبی به مشام انسان برسد، می‌فهمد که از کنار باغ گذشته و اگر بوی بد به مشامش برسد، می‌فهمد که از کنار چاه عبور کرده است؟ وقتی بوی بَد به مشام فرشته‌ها برسد، می‌فهمند درون این شخص لبریز از آلودگی‌ها همانند چاه بدبوست و اگر بوی خوب به مشام آن‌ها برسد می‌فهمند درون این انسان، بوستانی پربار است.» (اخلاق کارگزاران، ص 81)

2- کردار اهل بهشت

اکثم بن جون (عبدالعزی) از صحابه پیامبر صلی‌الله علیه و آله گفت: در یکی از جنگ‌ها به رسول خدا عرض کردیم: «فلان مرد در لشگر اسلام، بسیار جدی است.» فرمود:« او اهل جهنّم است!» گفتیم: ی«ا رسول‌الله! این شخص با این عبادت و اخلاق و کوشش در جهاد جهنّمی است! پس ما چه‌کاره‌ایم؟» فرمود: «او منافق و جهنّمی است.» ما در میدان جنگ کاملاً مراقب او بودیم که هیچ پیاده و سواره‌ای به او نزدیک نمی‌شد، مگر آن‌که حمله می‌کرد و دشمن را از بین می‌برد. (به خاطر تعصّبی که به اقوامش داشت که در لشگر اسلام بودند نه به خاطر خدا) بر اثر جراحات زیاد، مجروح شد به پیامبر صلی‌الله علیه و آله گفتیم: «این مرد شهید شده است.» فرمود: «او در جهنّم است.» ساعت‌به‌ساعت تعجّب ما زیادتر می‌شد تا در لحظات آخر عمرش که جراحات زیاد شد، نوک شمشیر به سینه‌ی خود نهاد و خون جاری شد و جان بداد (خودکشی). تازه به فرمایش پیامبر رسیدیم و تعجّب ما برطرف شد. خدمت پیامبر آمدیم و گفتیم: «گواهی می‌دهیم که پیامبر الهی می‌باشید.» فرمود: «ممکن است شخص، کردارش کردار اهل بهشت، ولی خودش اهل جهنّم باشد و دیگری اعمالش اعمال اهل جهنّم ولی خودش اهل بهشت باشد که این سعادت و شقاوت، موقع مردن نصیبش می‌گردد.» (سیره حلبیه، ص 226 -پیغمبر و یاران، 1/250)

3- نیّت معاویه

نیّت معاویه در کشتن امیرالمؤمنین و کینه ی بنی‌هاشم بود و در این راستا دست به هر کاری زد. وقتی نزد شریک بن عبدالله، ذکر معاویه و حلم او می‌گذشت، گفت: معاویه معدن سفاهت بود. آنگاه گفت: به خدا قسم که خبر قتل امیرالمؤمنین علیه‌السلام به او رسید، او تکیه کرده بود؛ پس بنشست و گفت: ای کنیز برای من آواز بخوان که امروز چشم من خنک (روشن) شد. کنیز آوازه‌خوان شروع به خواندن کرد. عمودی پیش معاویه بود برداشت و بر سر کنیز زد و دماغ او بپاشانید؛ اگر معاویه حلم داشت پس آن روز حلمش کجا بود؟! و باز کسی از شریک بن عبدالله از مناقب معاویه پرسید او در جواب گفت: «از مناقب او آن‌که پدرش با پیامبر مقاتله نموده و خودش با وصی نبی جنگ کرد. مادرش جگر عموی پیامبر بخورد و پسرش سر فرزند نبی ببرید، از این بزرگ‌تر مناقب که را باشد!» (نوادر، ص 352)

4- نیّت سوء ابو عامر

قبل از اسلام یکی از رهبانان معروف، به نام ابو عامر موقعیّت بزرگی داشت. چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله به مدینه آمدند، موقعیت ظاهری او متزلزل شد. لذا در مقام مخالفت با پیامبر صلی‌الله علیه و آله برآمد و جنگ احزاب و خندق را به وجود آورد. پس از شکست‌ها با عدّه‌ای از منافقین مدینه خواست برای خود پایگاهی درست کند، لذا با نیّت سوء نزدیک مسجد قبا، مسجدی به بهانه‌های مختلف ساختند و برای افتتاح از پیامبر صلی‌الله علیه و آله دعوت کردند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله عازم جنگ تبوک بودند و فرمودند: «بعد از مراجعت آن را افتتاح خواهیم کرد.» بعد از آمدن از جنگ، خداوند سه آیه (107 تا 110) سورهٔ توبه را نازل کرد که‌ای پیامبر صلی‌الله علیه و آله این مسجد که ساخته‌اند مسجد ضرار است. سوگند یاد می‌کنند که ما جز کار نیکو اراده نداشته‌ایم و خدا گواهی می‌دهد در آنچه می‌گویند که ایشان دروغ گویانند. پس به امر پیامبر صلی‌الله علیه و آله مسجد ضرار را ویران ساخته و چوب‌هایش را سوزاندند تا نیّت سوء آنان سبب ازدیاد نفاق و جدایی مسلمانان نگردد. (پیغمبر و یاران،2/103)

5- مقصد مداحان

نوعاً مداحان و چاپلوسان و ستایش گران، نیّت و قصدشان خدا نیست بلکه مقاصد دنیوی است. گویند شخصی نزد عبدالملک خلیفه اُموی آمد و گفت: می‌خواهم حرفی به خلوت با تو بگویم. خلیفه او را پیش خود طلبید و گفت: به این شرط که:
1. مدح من نگویی که من به خود، از تو آگاه‌ترم.
2. دروغ نگویی که دروغ‌گو را دشمن دارم.
3. سعایت کسی نکنی که ساعی را عقوبت کنم.
مرد گفت: اگر اجازت دهی بازگردم؛ و برفت. (نوادر، ص 100)

نیک و نیکویی

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 160 سوره‌ی انعام می‌فرماید: «هر کس کار نیکی به‌جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد».

حدیث:

امام علی علیه السّلام فرمود: «کسی که از حق روی بگرداند، کار نیک نزد او بد و کار بد پیش او نیک گردد.»
(غررالحکم 1/256)

توضیح مختصر:

بهترین وسیله‌ی عاقبت‌به‌خیری، این است که انسان به کار نیک و اعمالی که نیکویی را در بردارد بپردازد. صفت نیک وقتی ملکه شد واقعاً شخص، عاقبت‌به‌خیر می‌شود چراکه خداوند خیر مطلق بوده و خلفای او در روی زمین در افاضه‌ی نیکویی بودند و هستند. این‌که قرآن می‌فرماید: «آیا شما، مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید؟ (سوره بقره، آیه‌ی 44)» دلیل است که اینان به گفتار صرف، اکتفا کردند درحالی‌که از اصلاح نفسِ خود غافل شدند، فاقد شیء، نمی‌تواند مُعطی شیء باشد. امّا نیک‌نامی اثر دارد که با حقیقت باشد والّا صرف بردن نام کسی که مثلاً بیمارستانی ساخت و مدرسه‌ای دایر کرد دلیل بر حقیقت نمی‌شود چراکه گاهی این کارها برای شهرت و مفاخره است. دیده شده کسانی تظاهر به نیک‌نفسی می‌کنند ولی در موقع عمل و امتحان، بدی از آن‌ها سر می‌زند.
عمل نیک اگر با میل انجام شود بهتر است تا با کراهت. خداوند برای آن‌که به فضلش انسان‌ها را به مقامات عالیه برساند تخفیف خاص و اثر دوچندان در کارهای خوب گذاشته که بعضی اعمال نیک، اثر گناهان را در دنیا محو می‌کند. (سوره‌ی هود، آیه 114) و به خاطر کار خوب، پاداش مکرّر می‌دهد. (سوره انعام، آیه 160) و کار بد، با عقوبت است و آنچه به‌عنوان باقیات‌صالحات مطرح است اعمال نیکی است که بعد از وفات، ثمرات کار انجام ‌گرفته، خود را نشان می‌دهد و دیگران استفاده می‌کنند و برای نیکوکار، حسنات مکرّر می‌نویسند.

1- نیکی حتی به ملخ

در عرب، شخصی بود به نام ابوحنبل که او را پناه دهنده‌ی ملخ می‌گفتند، به آن سبب که ملخ به حوالی خانه‌ی او فرود آمده بود و مردم می‌دویدند تا شکار کنند.
او گفت: «چه خبر است؟» گفتند: «ملخ در پناه تو آمده است، می‌خواهیم بگیریم.»
گفت: «حال که در جوار من آمده است، محال باشد که ملخ‌ها را بگیرید» و به افراد زیردست خود می‌گفت: «این‌ها را ازاینجا دور کنید.» (نوادر راغب، ص 72)

2- پاسخ نیکی

انس گفت: من نزد امام حسین علیه السّلام بودم که کنیزی بر او وارد شد و دسته‌ای ریحان برای امام علیه السّلام آورد. امام علیه السّلام او را برای خدا آزاد کرد. من گفتم: «یک دسته ریحان آورد، در عوض او را آزاد کردید؟» فرمود: «خداوند این‌گونه ما را تربیت کرده و فرموده: «هرگاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را نیکوتر از آن بدهید یا به همان‌گونه پاسخ‌گویید.» (سوره‌ی نساء، آیه 86) بهتر از این محبتی که او به من کرد آزادی او می‌باشد.» (محجه البیضاء، 4/227 -شنیدنی‌های تاریخ، ص 141)

3- خواندنی است

حاتم طائی-نیک‌مرد بی‌نظیر– به زمین عنزه رسید. اسیری او را ندا می‌کرد: «ای پدر سفانه! مرا زنجیر و شپش خورد.»
فرمود: «وای! من در شهر خود نیستم و با من چیزی نیست و الآن نام مرا بلند گفتی.» پس او را بخرید و آزاد کرد و خودش به‌جای اسیر در زنجیر شد و به قوم خود خبر داد تا مالی بیاورند و بدهند و او را آزاد کنند. (نوادر، ص 73)

4- جواب نیک

سلطان محمود غزنوی به نزد خلیفه‌ی عباسی «القادر بالله»، کسی را فرستاد که من بغداد را ویران خواهم کرد و خاک بغداد را بر پشت پیلان به غزنین آورم.
خلیفه نامه‌ای به نزدش نوشت «اَلم» و چیزی ننوشت. سلطان محمود دانشمندان را بخواست و همه‌ی سوره‌های قرآن را که در آن «الم» بود گردآوردند ولی پاسخ موافقی نیافتند.
جوانی که به او از نظر دانش توجهی نمی‌شد، گفت: «اگر سلطان اجازه بدهد، جواب نیک بدهم.» پس به او اجازه داد و در پاسخ گفت: «سلطان محمود، خلیفه‌ی عباسی را به فیل تهدید کرده است؟» گفت: «آری!» گفت: در پاسخ نوشته است: «ألمْ تَرَکَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِاَصْحابِ الفیْل: آیا ندیدی خدای تو با اصحاب فیل چه کرد! (سوره فیل، آیه 1)»
سلطان این جواب را نیکو شمرد و او را جایزه داد و به خویش نزدیک کرد.
(کشکول، دفتر چهارم، ص 399 -قابوس‌نامه، باب 39.)

5- بعد از پدر و مادر

شخصی به محضر پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و پرسید: «به چه کسی نیکی کنم؟» فرمود: «مادرت!» باز پرسید: «بعد از مادرم به چه کسی نیکی کنم؟» فرمود: «مادرت!» سه بار پیامبر صلی‌الله علیه و آله درباره‌ی مادر فرمود، مرتبه‌ی چهارم پرسید: «بعد به چه کسی نیکی کنم؟» فرمود: «پدرت!»
عرض کرد: «بعد از او به چه کسی نیکی کنم؟» فرمودند: «به هر کس که نزدیک‌تر به تو می‌باشد.» (شنیدنی‌های تاریخ، ص 380 -محجه البیضاء، 6/328)