هم‌نشین

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 11 سوره‌ی مجادله می‌فرماید: «هرگاه گفته شود در مجالس خود جای را بر یکدیگر فراخ دارید این کار را برای هم‌نشین انجام دهید که خدا بر توسعه‌ی شما بیفزاید».

حدیث:

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «سزاوار نیست مؤمن در مجلسی بنشیند که اهل مجلس معصیت خدا کنند؛ و خود قادر بر تغییر مجلس هم نباشد!» (اصول کافی، ج 2، ص 374)

توضیح مختصر:

هر انسانی در مجالست و روابط خانوادگی و اجتماعی، احتیاج به کسی دارد که با او جلیس و همدم باشد و از هم‌نشینی با او لذّت ببرد؛ چه آن‌که هم‌نشینی با خوبان و صالحان، تأثیر به سزایی در روان انسان دارد. بعضی افراد مانند اقرع بن حابس نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌آمدند و می‌گفتند: ما از اشراف قوم خود هستیم و حاضر نمی‌شویم که با زیردستان هم‌نشین شویم، موقعی که نزد تو می‌آییم آن‌ها را طرد کن. خداوند، آیات 52 و 53 سوره‌ی انعام را نازل فرمود که:
«اینان را که بامدادان و شامگاهان خدا را می‌خوانند و خشنودی خدا را می‌خواهند نباید راند». (اسباب النزول، ص 114)
پس خصلت و شرافت هم‌نشین، در درجه‌ی اوّل، خداجویی و خدا خوانی آنان است و سپس خصایص و فضایل نفسانی. این‌که نهی از هم‌نشین بد شده به خاطر آفات و تخریبی است که از ناحیه‌ی آنان به هم جلیس ها می‌شود. پسر نوح با بدان بنشست که خود به هلاکت رسید و پدرش را که پیامبر اولوالعزم بود به تمرّدش به غم نشاند.
سنخیّت در هم‌نشینی، مهم‌ترین مسئله است چراکه عدم سنخیّت نمی‌تواند جلیس دائمی درست کند:
کبوتر با کبوتر، باز با باز **** کند هم‌جنس باهم جنس پرواز
همیشه قاعده در این است که باید هم‌نشین انسان، کسی باشد که انسان را از شک به یقین، از جهل به دانش، از عصبانیّت به حلم، از افراط به تعادل، از پُرگویی به سخنان منظم و با دقّت و از دوستی ریاست و دنیا به دوستی خوبان و آخرت بکشاند.

1- همراه ناآزموده

سعدی گوید: یک سال از تنگه‌ی بین بلخ و هری (هرات) به سفر می‌رفتم. راه سفر امن نبود زیرا رهزنان خون‌خوار در کمین مسافران و کاروان‌ها بودند. جوانی به‌عنوان راهنما و نگهبان به همراه من حرکت کرد.
این جوان انسانی نیرومند و درشت‌هیکل بود و برای دفاع با سپر ورزیده بود و در تیراندازی مهارت داشت.
زور و نیرویش در کمان‌کشی به‌اندازه‌ی ده پهلوان بود ولی یک عیب داشت و آن این‌که با ناز و نعمت و خوش‌گذرانی بزرگ شده بود.
جهان‌دیده و سفرکرده نبود، بلکه سایه‌پرورده بود، با صدای غرّش طبل دلاوران آشنا نبود و برق شمشیر سوارکاران را ندیده بود.
اتفاقاً من و این جوان پشت سر هم حرکت می‌کردیم و هر مانعی که سر راه بود برطرف می‌کرد.
ما همچنان به راه ادامه دادیم که ناگاه دو نفر رهزن، از پشت سنگی سر برآوردند و قصد جنگ ما نمودند، در دست یکی از آن‌ها چوبی و در بغل دیگری پتکی بود.
به جوان گفتم: چرا درنگ می‌کنی اکنون هنگام زورآزمایی است؟! دیدم تیر و کمان از دست او افتاد و لرزه بر اندام شده و خود را باخته است، کار به‌جایی رسید که چاره‌ای جز تسلیم نبود، همه بار و بنه و اسلحه و لباس‌ها را در اختیار آن دو رهزن قرار دادیم و با جان سالم از دست آن‌ها رها شدیم. (حکایت‌های گلستان، ص 355)

2- اثر هم‌نشین

ناپلئون بناپارت (1821 م) امپراطور فرانسه روزی به تیمارستان (خانه دیوانگان) وارد شد، دید یک نفر را با زنجیر به دیوار بسته‌اند. از وضع رقّت بار دیوانه متأثّر شد و رئیس تیمارستان را خواست و گفت: «چرا این دیوانه را با زنجیر به دیوار بسته‌ای؟» گفت: «این دیوانه حرف‌های بدی می‌زند.»
ناپلئون گفت: چه می‌گوید؟ گفت: قربان او می‌گوید: «من ناپلئون بناپارت هستم.»
ناپلئون خنده‌ای کرد و گفت: «مانعی ندارد، بگذارید یک دیوانه خود را ناپلئون بداند.»
رئیس تیمارستان گفت: «نباید اجازه بدهم او این حرف را بزند، زیرا ناپلئون بناپارت خودم هستم.»
ناپلئون از شدّت خنده نتوانست خود را نگه دارد، زیرا فهمید که رئیس تیمارستان بر اثر تماس دائم با دیوانگان، همانند آن‌ها حرف می‌زند. (حکایت‌های شنیدنی، ج 3، ص 55)

3- کند هم‌جنس باهم جنس پرواز

زنی در مکه بود که بسیار شوخ‌طبع بود و مردم را می‌خندانید. در مدینه هم زن دیگری با همان خصوصیّات بود که او هم مردم را با شوخی‌های خود می‌خندانید.
روزی آن زن از مکه به مدینه آمد و بر زن شوخ‌طبع مدینه میهمان شد. در یکی از روزهای اقامت در مدینه به نزد عایشه رفت و او را خندانید.
عایشه از او پرسید: کجا منزل کرده‌ای؟ آن زن گفت: به فلانی وارد شده‌ام. عایشه گفت: خدا و رسول او درست گفته‌اند، من از پیامبر صلی‌الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمود: «ارواح انسان‌ها لشکریانی هستند که باهم‌اند».
(شنیدنی‌های تاریخ، ص 64 -محجه البیضاء، ج 3، ص 294)

4- فرعون و هامان

سرانجام فرعون با هامان نشست و وعده‌های حضرت موسی علیه‌السلام را به او گفت و در این باره به مشورت پرداخت.
هامان ناپاک، وقتی این سخن را از فرعون شنید، چند بار فریاد زد و گریه کرد و با دست به سر و صورتش زد و گفت: «ای شاه بزرگ، این چه فکری است که وارد سر تو شده است و این چه حال زشتی است که می‌خواهد تو را به تباهی بکشد!
همه‌ی جهان در تحت تسخیر تو است، امیران مشرق و مغرب، مالیات‌های فراوان به‌سوی تو سرازیر می‌کنند و شاهان جهان لب به خاک پایت می‌نهند. همه تو را به‌عنوان معبود و مقصود می‌پرستند و در برابر شکوه تو، خاموش و آرام هستند.
سوختن تو در هزار آتش بهتر از آن است که تو با این عظمت، خدایی خود را رها کنی و بنده‌ی موسی علیه‌السلام گردی؟!
اگر تو این کار را بکنی، بردگان تو، سرور تو گردند و چشم دشمنان روشن شود.»
آری فرعون با مشورت و هم‌نشینی با هامان خویش را خدای مردم خواند و به هشدار موسی علیه‌السلام اعتنایی نکرد و عاقبت به عذاب حق گرفتار شد. (داستان‌های مثنوی، ج 3، ص 84)

5- عذاب بر هم‌نشین گناهکار

جعفری گوید: حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب می‌بینم؟ عرض کردم: او دایی من است. فرمود: «او درباره خداوند مطالب بدی می‌گوید، خدا را (به اجسام) توصیف می‌کند بااینکه خدا به چیزی از اجسام توصیف نشود؛ یا با او هم‌نشین شو و ما را ترک کن، یا با ما هم‌نشین شو و او را ترک کن!»
گفتم: او هر چه بگوید زیانی بر این ندارد! فرمود: آیا نمی‌ترسی عذابی به او رسد و تو را هم بگیرد؟ مگر نمی‌دانی کسی از اصحاب موسی علیه‌السلام بود و پدرش از مریدان فرعون، پس آن‌وقت که لشکر فرعون (در دریا) به موسی (و لشکریانش) نزدیک شدند، آن صحابی موسی، از لشگر موسی جدا شد و رفت پدر را که در لشگر فرعون بود نصیحت کند تا اینکه باهم کنار دریا رسیدند، چون فرعونیان غرق شدند آن دو هم غرق شدند.
خبر به حضرت موسی علیه‌السلام دادند، فرمود: «او در رحمت خداست ولی عذاب چون آید، آن‌کس که نزدیک گنه‌کار مستحق عذاب است از او عذاب دفع نشود.» (اصول کافی، ج 2، باب مجالسه اهل المعاصی، ج 2)