فضایل اصحاب وارسته

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 71 سوره‌ی توبه می‌فرماید: «مردان و زنان باایمان، یار و یاور یکدیگرند… و خدا و رسولش را اطاعت می‌کنند، پس به‌زودی خداوند آنان را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد.»

حدیث:

امام باقر علیه‌السلام فرمود: «مؤمن از کوه سخت‌تر است، چراکه از کوه کم و جدا می‌شود ولی از دین مؤمن ذره‌ای کم نمی‌گردد.» (اصول کافی، 2/241)

توضیح مختصر:

در طول زمان پیامبر و ائمه تا آخر زمان غیبت کبری، اصحاب بی‌شماری بودند که عده‌ای از اوتاد بوده و فضایل بی‌شماری داشتند که مورد مدح و ستایش ائمه قرار گرفتند. آنان کسانی بودند که علم را به‌وسیله قیاس، استخراج و استنباط نمی‌کردند، اهل بدعت نبودند، در معرفت به کام بودند و از محبت به دور نبوده و استقامت در راه ائمه داشتند؛ مانند سلمان که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: سلمان از ما اهل‌بیت است و گنجی است که پایان ندارد. (الاختصاص، ص 341)
امیرالمؤمنین علیه‌السلام او را مثل لقمان حکیم یاد کرده است. (بصائر الدرجات، ص 17) مانند ابوذر که پیامبر او را صدّیق امت و شبیه عیسی بن مریم در زهد یاد کرد. (عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج 2، ص 65-عین الحیاه، ج 1، ص 13) مثل مقداد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «خداوند مرا به محبت چهار نفر امر کرد؛ یکی از آنان مقداد است.» (رجال کشی، ج 1، ص 46) و مانند اصبغ بن نباته از اصحاب علی علیه‌السلام که به محبت علی مفتون بوده و طامات از او سر نمی‌زد (میزان الاعتدال، ج 1، ص 271) و مانند اویس قرن از اصحاب علی علیه‌السلام که پیامبر در حق او فرمود: «من نسیم بهشت را از جانب قرن استشمام می‌کنم چقدر شوق به تو دارم ای اویس قرن.» (بحار، ج 42، ص 155)
و مانند رشید هَجَری و زید بن صوحان عبدی و سلیمان بن صُرَد خزاعی. سهل بن حُنیف انصاری و …(به منتهی الامال قسمت اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم‌السلام مراجعه کنید.)

1- چهار نفر ممتاز

امام صادق علیه‌السلام فرمود:
1. اوتاد زمین و اعلام دین چهار نفرند: محمد بن مسلم، یزید بن معاویه عجلی، لیث بن بختری مرادی و زراه بن اعین شیبانی
2. اینان برپاکنندۀ به عدل و گویندۀ به صدق و مقربان‌اند. (السابقون السابقون- اولئک المقربون)
3. بشارت دهید مخبتین را به بهشت. (پس اسم این چهار نفر را بردند.)
4. اینان نُجباء اند در حلال و حرام خداوندی؛ امناء الهی هستند؛ اگر اینان نبودند، آثار نبوّت منقطع می‌شد و مندرس می‌گشت.» (خزائن کشمیری، ش 5)

2- اویس قرن

عبدالرحمان بن ابی لیلی می‌گوید: وقتی آتش جنگ صفین شعله‌ور شد و بین سپاه علی علیه‌السلام و معاویه جنگ درگرفت، روزی یک نفر از سپاه دشمن، سوار بر اسب به میدان تاخت، وقتی‌که نزدیک شد فریاد زد: آیا اویس قرنی در میان شما است؟ گفتیم: آری! از او چه می‌خواهی؟
گفت: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود: «اویس قرنی، بهترین تابعین است.» آنگاه اسبش را به‌سوی سپاه علی علیه‌السلام روانه کرد و به سپاه امام پیوست. (حکایت‌های شنیدنی،1/22-بهجه الامال،2/367)

3- یونس بن عبدالرحمان

امام رضا علیه‌السلام فرمودند: «ابوحمزۀ ثمالی و یونس بن عبدالرحمان در زمان خود، مانند سلمان فارسی در زمان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند.» امام جواد علیه‌السلام از طرف خود و پدر بزرگوارش بهشت را برای یونس ضمانت کردند.
وقتی افراد بسیاری از امام رضا علیه‌السلام سؤال کردند: «ما نمی‌توانیم خدمت شما برسیم، از چه کسی مسائل را بپرسیم؟» فرمود: «از یونس بن عبدالرحمن».
امام رضا علیه‌السلام سه بار بهشت را برای یونس تضمین نموده است. (خزائن کشمیری، ش 9)

4- زکریا بن آدم اشعری

زکریا بن آدم وقتی‌که در قم بود، نامه‌ای به امام رضا علیه‌السلام نوشت که می‌خواهم از قم بیرون بروم؛ زیرا در بین آنان سفیهان و نادانان زیادند.
امام علیه‌السلام در جواب نوشتند: «چنین کاری را نکن؛ زیرا خدا به‌واسطه وجود تو بلا را از مردم قم برطرف می‌سازد، چنان‌که به وجود امام کاظم علیه‌السلام از اهل بغداد، شر و بلا را مرتفع گردانید.»
امام جواد علیه‌السلام در نامه‌ای دربارۀ وفات زکریا بن آدم نوشتند: «خدا رحمت کند او را در روز تولد، وفات و در روز قیامت، او در زمان حیاتش عارف به‌حق، صابر، امیدوار به ثواب الهی و قیام‌کنندۀ به آنچه خدا و رسولش دوست داشتند بود…» (منتهی الامال، ج 1، ص 320-شاگردان مکتب ائمه علیهم‌السلام، ج 2، ص 208)

5- عبدالله بن ابی یعفور (م.131)

او از حوّاریون امام صادق علیه‌السلام و از ثقات و مطیع بود. به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: «به خدا قسم! اگر اناری را به دو نیم تقسیم کنی و بفرمایی نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، من هم گواهی می‌دهم نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است.»
امام علیه‌السلام دو مرتبه فرمود: «خدا تو را رحمت کند.» امام صادق علیه‌السلام در نامه‌ای به مفضل بن عمر جعفی، دربارۀ وفات عبدالله بن ابی یعفور نوشت: «به رحمت ایزدی پیوست؛ اعمالش پسندیده بود، خدا و رسولش از او راضی هستند. به رسول خدا سوگند که در عصر ما هیچ‌کس همانند او، از خدا و رسولش و امامش اطاعت نکرد.» (شاگردان مکتب ائمه علیهم‌السلام، ج 2، ص 374)

فضایل امام علی علیه‌السلام

قرآن:

خداوند متعال در آیات 7-5 سوره‌ی لیل می‌فرماید: «اما آن‌که (علی علیه‌السلام) حق خدا را داد و پروا داشت و پاداش نیکوتر را تصدیق کرد به‌زودی راه آسانی را پیش پای او خواهیم گذاشت». (پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: سوره لیل دربارۀ علی علیه‌السلام نازل شده است.)

حدیث:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر کس بخواهد مثل من زندگی کند و مثل من بمیرد و در بهشت جاودانی باشد که پروردگارم به من وعده داده، باید از علی بن ابیطالب پیروی کند.» (غررالحکم، ج 2، ص 228-بحرالمعارف، ج 1، ص 570؛ نکت الفصول از کتب اهل سنت)

توضیح مختصر:

اگر درختان قلم و دریاها مرکب و پریان حساب گر و انسان‌ها نویسنده شوند هرگز فضایل علی علیه‌السلام را نمی‌توانند حساب کنند. هر کس فضایل علی علیه‌السلام را بنویسد، فرشتگان دائماً برای آن شخص طلب آمرزش می‌کنند. هر کس نگاه به کتابی از فضایل علی علیه‌السلام کند خداوند گناهانی را که با چشم مرتکب گردیده می‌آمرزد. (کتاب سلیم بن قیس و داستان‌های زندگی علی علیه‌السلام، ص 4)
جبرئیل علیه‌السلام به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض داشت:
«یا محمد! قسم به آن‌که تو را به نبوّت مبعوث گردانیده است معرفت اهل آسمان‌ها به علی علیه‌السلام از اهل زمین به او بیشتر است. در هیچ جنگی از او تکبیر بلند نشد مگر آن‌که ما (ملائکه) با او تکبیر گفتیم و در هیچ غزوه‌ای حمله نکرد مگر ما با او به دشمنش حمله کردیم و هیچ شمشیری به کافر نزد مگر ما با او شمشیر زدیم. ای محمد! هرگاه بر روی عیسی علیه‌السلام و عبادتش، زهد یحیی علیه‌السلام و طاعتش، مُلک سلیمان علیه‌السلام و سخاوتش مشتاق شدی به روی علی بن ابیطالب نظر نما.» (کفایه الخصام، ص 636)
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
«دست من و دست علی علیه‌السلام در عدالت یکسان است». (کفایه الطالب، ص 129)
و فرمود:
«یا علی! تو داماد و پدر فرزندان من و از منی و دوست دارترین افراد به من هستی». (کشف الغمه، ص 29)
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
«اگر مردم در حب علی بن ابیطالب جمع می‌شدند هیچ‌گاه خداوند عزوجل آتش جهنم را خلق نمی‌کرد. هر که علی علیه‌السلام را دوست داشته باشد خداوند نماز و روزه و قیام او را قبول کند و دعایش را مستجاب نماید». (کشف الغمه، ص 32-31)

1- علی علیه‌السلام نفْس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است

عایشه گوید: روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم صحابه را یک‌یک نام می‌برد و تعریف هر یک را به صفتی می‌کرد که مناسب حال او بود. من گفتم: عجب است که علی علیه‌السلام را تعریف نکردی؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «وای بر تو! هرگز کسی خود را تعریف کرده است؟» (هل یعرف احد نفسه)(حدیقه الشیعه، ص 136)

2- بهترین فضایل علی علیه‌السلام

ابوذر علیه‌السلام از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل کرد که حضرتش فرمود:1
. اگر من و علی علیه‌السلام نبودیم خدا شناخته نمی‌شد.
2. اگر من و علی علیه‌السلام نبودیم، کسی خداوند را عبادت نمی‌کرد.
3. اگر من و علی علیه‌السلام نبودیم ثواب و عذابی نبود.
4. بین علی علیه‌السلام و خدا هیچ حجابی وجود ندارد و هیچ مانعی جلو او را نگرفته است. او خود واسطۀ بین خدا و خلق اوست. (کتاب سلیم بن قیس-اسرار آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، ص 239)

3- تشابه علی علیه‌السلام به انبیاء

در بعضی جنگ‌ها پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فضایل علی علیه‌السلام را بیان می‌کرد ازجمله در یکی از جنگ‌ها (شاید جنگ خیبر) فرمود: ای مردم! هر کس دوست دارد آدم علیه‌السلام را از جنبه علمش و مرا از جهت اخلاقم و ابراهیم علیه‌السلام را از جهت محبتش و موسی علیه‌السلام را از جهت مناجاتش و یحیی علیه‌السلام را از جهت زهدش و عیسی علیه‌السلام را از جهت رفتارش بنگرد، پس علی بن ابیطالب را ببیند. (بوستان معرفت-تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 225)

4- خاک‌پای علی علیه‌السلام

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «اگر گروهی از امت من نمی‌گفتند آنچه را که نصارا دربارۀ عیسی بن مریم علیه‌السلام گفتند، امروز دربارۀ تو گفتاری در میان مسلمانان می‌گفتم که خاک پای تو و ریزش زیادی آب وضوی تو را بگیرند و به آن طلب شفا کنند. ولکن تو را بس است که تو از من باشی و من از تو باشم، تو از من ارث ببری و من از تو ارث ببرم.» (المراقبات، ص 458)

5- زنگ درب بهشت

در کتاب امالی شیخ صدوق رحمه‌الله علیه از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایتی نقل کرده است که «کوبه» حلقه درب بهشت از یاقوت سرخ است. هنگامی‌که زنگ بر صفحه‌ی درب می‌کوبد، می‌گوید: «یا علی». مرحوم طباطبایی رحمه‌الله علیه در شرح این حدیث فرمودند: «مهمان وقتی به خانه‌ای می‌رود صاحب خدا را صدا می‌زند و او را می‌خواند، اگر صاحب‌خانه نام معینی داشته باشد مهمان همان نام معین را می‌برد. صاحب بهشت و مهمان‌دار بهشت، علی بن ابیطالب علیه‌السلام است؛ لذا صدای کوبۀ درب «یا علی» است.» (همان، ص 197)

6- صالح المؤمنین

امام باقر علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم یک‌بار علی علیه‌السلام را به اصحاب این‌طور شناسانید که فرمود:
«من کُنتُ مولاهُ فَعلیٌ مُولاه: هر که من مهتر اویم، علی سیّد و مهتر اوست».
یک‌بار دیگر هنگامی‌که آیه 5 سوره تحریم نازل شد: «همانا خدا یاور پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است پس از او جبرئیل علیه‌السلام و بهترین مؤمنین».
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دست علی علیه‌السلام را گرفته و فرمود: «ای مردم! این امیرالمؤمنین، صالح المؤمنین است». (تفسیر فیض الاسلام، ص 1504)

7- قرآن میراث علی علیه‌السلام است

شخصی به امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض کرد: «عیسی بن مریم مردگان را زنده می‌کرد و حضرت سلیمان علیه‌السلام سخن مرغان را می‌فهمید. آیا شما را هم این مقام است؟» امام علیه‌السلام فرمود: «سلیمان چون هدهد را نیافت خشمناک شد. هدهد آب را در دل زمین می‌دید و آنان را راهنمایی می‌نمود. درحالی‌که حضرت سلیمان علیه‌السلام این را نمی‌دانست» بااینکه قدرتی داشت که بادها، مردگان، پریان و دیوان در زیر فرمانش بودند.
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
«اگر قرآنی باشد که به اعجازش کوه‌ها روان شوند و زمین بشکافد و مردگان به سخن آیند، همانا این قرآن است». (سوره رعد، آیه 31)
و فرمود:
«هیچ موجود ناپدیدی در آسمان و زمین نیست مگر در کتاب مبین می‌باشد». (سوره‌ی نحل، آیه 75)
و فرمود:
«سپس کتاب را میراث برگزیدگان از بندگانمان قرار دادیم». (سوره‌ی فاطر، آیه 32)
پس امام علیه‌السلام فرمود: ما هستیم که خدای متعال این قرآن را میراث ما قرار داده است، قرآنی که در اوست چیزی که به اعجازش کوه‌ها روان شود و زمین بشکافد و مردگان به سخن آیند و آب در زیر زمین دیده شود و میراث ما قرارداد این کتاب را که در آن بیان هر چیزی هست.» (ینابیع الموده، ص 71-بوستان معرفت)

فضل

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 32 سوره‌ی نساء می‌فرماید: «از فضل خداوند درخواست کنید».

حدیث:

حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «از برترین فضیلت‌ها، احسان کردن و گسترش دادن کارهای نیک است». (غررالحکم، ج 2، ص 283)

توضیح مختصر:

فضل که زیادی است نوعی عطیه و احسان خاص است که صاحب فضل و احسان خاص است که صاحب فضل هر که را بخواهد، نعمت و برتری خاص می‌دهد.
آنچه خداوند به همه داده بستگی به قابلیت مخلوقات داشته و این عین عدالت اوست و دستور است که از خدا، از فضلش طلب کنید. (سوره نحل، آیه 14)
فضل الهی چون تناهی ندارد بزرگ و کبیر است و آنچه نصیب مؤمنین می‌شود همین زیادتی است که سبب می‌شود به قهقرا برنگردد، مغلوب نشود و دشمنان، آن‌ها را از پای درنیاورند.
«از آن‌طرف هرکس زیادتی دارد، بین پدر و مادر و خویشان و مؤمنین فراموش نکند». (سوره بقره، آیه 237)
چراکه عطاء ازدیاد را در پی دارد.
اگر خداوند زیادتی را منتشر کند به همگان هم می‌دهد. عموم از این مسئله تشکر و سپاسگزاری نمی‌کنند. (سوره یونس، آیه 60)
و کفران نعمت‌ها و رحمت‌های او می‌کنند، تازه اگر فضل و رحمتش بر انسان‌ها نباشد هرگز هیچ‌کس پاک نمی‌شود. (سوره نور، آیه 21)
چون خداوند از فضل به کسی، مثلاً سرمایه و دارایی داده، او نباید از انفاق مال به خویشاوندان و تهی‌دستان و مهاجران راه خدا دریغ ورزد. (سوره نور، آیه 22)
پس بشارت برای مؤمنین است که همیشه فضل کبیر حق‌تعالی برای ایشان آماده است. (سوره احزاب، آیه 47)

1- بی‌لیاقت، با فضل لایق می‌شود

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مناجات شعبانیه (مفاتیح‌الجنان) می‌فرماید:
«خدایا اگر من برای رحمت تو بی‌لیاقت (غیر مستأهل) هستم، اما تو لایق هستی که بر من با فضل (فزونی) گسترده‌ات ببخشی».
یعنی آنچه لایق نفس انسانی بود خدا داده و حال، بنده نالایق شده. پس برای لایق شدن، طلب فزونی گسترده می‌کند تا شامل حالش شود.

2- تفضّل

امام سجاد علیه‌السلام در باب 12 صحیفۀ سجادیه به خدا عرض می‌کند: خدایا! سه خصلت، مرا از مسئلت تو بازمی‌دارد:
1. مرا امری که صادر کرده‌ای از امتثال آن کُندی کرده‌ام.
2. نهی که فرموده‌ای به مخالفتش شتافته‌ام.
3. نعمتی که آن را به من بخشیده‌ای در شُکرش کوتاهی نموده‌ام.
یک خصلت مرا بر آن می‌انگیزاند و آن تفضّلت بر هرکسی است که به تو رو آورد و از راه نیک‌بینی به درگاه تو آید زیرا که احسان‌های تو:
1. از روی تفضل است
2. همه‌ی نعمت‌هایت بدون مقدمه است. پس ای خدای من! به درِ خانه عزتت مانند مُنقادی ذلیل ایستاده‌ام (واقفً بِبابِ عِزِّک). (ترجمه صدر بلاغی، ص 158)

3- زیادت

فضل یعنی زیادت و در قرآن به دو معنی:1. برتری 2. عطیه و احسان و رحمت آمده است. معنی اول ممکن است معنوی باشد، مانند:
«ما داوود را از جانب خودمان فضل (برتری) دادیم». (سورۀ سبا، آیه‌ی 10)
و ممکن است مادی باشد، مانند:
«خداوند بعضی را بر بعضی در رزق زیادتی داد». (سوره نحل، آیه 71)
در معنی فضل نوشته‌اند هر عطیه‌ای که بر مُعطی لازم نباشد و او بدهد، فضل است، دربارۀ خداوند آن را به احسان و رحمت می‌توان تعبیر کرد. در سورۀ بقره، آیه 64 (فضل الله علیکم و رحمته) بعد از نعمت فضل آمده است.
در آیۀ اول، ذکر رحمت، ذکر عام بعد از خاص باشد که فضل از مصادیق رحمت است و در آیه‌ی دوم نعمت طاعت است و فضل زاید بر آن؛ و به‌عبارت‌دیگر نعمت و فضل به یک معنی و دو لفظ تکرار شده است.

4- فضل او نه پندار

شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف نامی، در شرح‌حال سلوک خود گوید: در ابتدا حالت روزه بر دوام داشتیم، از لقمۀ حرام پرهیز کردیم، ذکر بر دوام گفتیم، شب بیدار بودیم، پهلو بر زمین ننهادیم، خواب جز نشسته نکردیم، جز روی به قبله ننشستیم، تکیه نزدیم، در هیچ کودک اَمرد و در محرمات نگاه نکردیم و مردم ستانی (جلب محبت مردم) ننمودیم. قانع بودیم و گدایی نکردیم. در تسلیم نظاره بودیم. پیوسته در مسجد نشستیم و در بازارها نشدیم. متابه خبر رسول بودیم. هر شبانه‌روز ختمی کردیم. در بینایی کور، در شنوایی کر و در گویایی گنگ بودیم.
یک سال با کس سخن نگفتیم. نام دیوانگی بر ما نهادند و ما رواداشتیم. بر سرانگشتان پای ایستادیم، نمازها بگزاردیم. سر بر زمین نهادیم و پای در هوا بسته، عبادت می‌کردیم و می‌گفتیم: بار خدایا! ما را نمی‌یابد ما را از ما نجات بده. گاهی خون از چشم ما بیرون می‌آمد.
از این جنس ریاضت‌ها بر ما گذر کرد. ما می‌پنداشتیم که آن ما می‌کنیم. فضل او آشکار گشت و به من نمود که آن‌همه، فضل و توفیق حق‌تعالی است. از آن توبه کردیم و بدانستیم که آن، پندار بوده است.
اکنون تو گویی من این راه روم که پندار است؟ گویم که این ناکردنت پندار است. تا این‌همه بر تو گذر نکند آن پندار به تو ننمایند. تا شرع را سپری نکنی، پنداشت پدید نیاید. ناکردن کفر است و کردن و دیدن شرک. تو هست و او هست. دو هست، شرک بوَد. خود را از میان بردار.
ما را نشستی بود. در آن نشست، عاشق فناء خود بودیم. نوری پدید آمد که ظلمت هستی ما را ناچیز گردانید. خداوند عزوجل ما را به ما نمود که آن نه تو بودی و این نه تویی. آن توفیق ما بود و این فضل ماست. (حالات ابوسعید ابوالخیر، ص 48)

5- فضل الله

در جاهای بسیاری از قرآن، خداوند فضل خود را نام برده و مؤمنین را تذکر داده است که اگر فضل من نباشد شماها به عذاب و گرفتاری مبتلا خواهید شد، ازجمله در سورۀ نور در سه آیه نزدیک به هم خداوند فرمود: دربارۀ آنان که نسبت زنا به زنان خود می‌دهند و شاهدی جز خود ندارند باید چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا کند و بار پنجم قسم یاد کند که لعن خدا بر او باد اگر دروغ گفته باشد. پس برای رفع عذاب و حد، مثل همان را زن باید اجرا کند. خداوند بعد از این ماجرا می‌فرماید:
«اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود که او تواب و حکیم است (که این‌طور آسان نمی‌گرفت و به توبه رفع عذاب از شما نمی‌کرد)». (آیات 10-6)
چند آیه بعد فرماید:
«چرا منافقان به زنان و مردان مؤمن بهتان و دروغ می‌زنند و چهار شاهد اقامه نمی‌کنند؟ چرا حسن ظنتان به یکدیگر بیشتر نشد تا بگویید اینان دروغ می‌گویند. اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت شامل مؤمنان نبود به مجرد خوض در این‌گونه سخنان به شما عذاب سخت می‌رسید». (آیات 14-11)
چند آیه بعد آمده است:
«آنان که در میان اهل ایمان منکر را اشاعه می‌دهند در دنیا و آخرت به عذاب دردناک دچار خواهند شد، اگر فضل و رحمت خدا نبود که رئوف و رحیم است، هرآینه در عقاب گناهان تعجیل می‌کرد و توبه را نمی‌پذیرفت». (آیات 20-18)
از مجموع آیات چنین برمی‌آید که خداوند چون «تواب»، «حکیم»، «رئوف» و «رحیم» در دنیا و آخرت است، فضل و رحمتش دائمی است یعنی آسان‌گیر است، توبه را می‌پذیرد، تعجیل در عذاب نمی‌کند، حکمتش با رأفتش همراه است بالأخص که این لطف، اهل ایمان را بیشتر شامل می‌شود.

فضیلت بی‌چیزی و نداری

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 273 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «(انفاق) برای نیازمندانی می‌باشد که در راه خدا، در تنگنا قرارگرفته‌اند و نمی‌توانند مسافرتی کنند و از شدت خویشتن‌داری، افراد ناآگاه، آن‌ها را بی‌نیاز می‌پندارند».

حدیث:

خداوند تعالی (در حدیث قدسی) به موسی علیه‌السلام فرمود:
«هرگاه دیدی، نداری به تو روی آورد، بگو ای علامت صالحین! خوش آمدی». (اصول کافی، ج 2، ص 203)

توضیح مختصر:

فقر، گنجینه‌ای است نزد خدا که به آن گرفتار نمی‌شود مگر مؤمنی که خداوند دوستش دارد. درواقع فقر، آزمونی است از سوی خدا؛ برای همین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «نداری مایه‌ی افتخار من است و به آن بر همه انبیاء مباهات می‌ورزم.» (عوالی اللئالی، ج 1، ص 39)
نداری، ارمغان مؤمن در دنیاست لذا زیبندگی و نشانه‌ای برای شخص فقیر می‌باشد چون ملکۀ نداشتن، سبب یقین است یعنی می‌داند وضعیت زندگی به همین منوال است. پس آرایه و زیوری بر گردن خود نصب کرده است. اگر در دنیا ندارد، می‌داند در آخرت مدالِ افتخار دارد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «خدایا مرا فقیر بمیران و در زمره مستمندان برانگیز.» (میزان الحکمه، ج 9، ص 184)
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حدیثی در وصف فقر و جهاد اشاره کردند: «هر کس آن دو را دوست داشته باشد، مرا هم دوست دارد.» (همان)
پس بی‌چیزی، خود کرامتی است که از خزینه الهی به هرکس که دوست داشته باشد او را، از آن می‌دهد.
فقر همانند شهادت است که گنجینه‌ای است نزد خداوند به هرکس خواهد به او دهد.
به‌عبارت‌دیگر بعضی عطایا خاص است. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «خداوند بی‌چیزی نمی‌دهد مگر به پیامبر مرسل یا مؤمن کریم.» (جامع الاخبار، ص 299)

1- سبک باران آزادند

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «فقرا و بی‌چیزان از مؤمنین، پیش از ثروتمندان به یک پائیز (تا پائیز آینده) زودتر به باغ‌های بهشتی می‌روند و گردش می‌کنند».
بعد فرمود: «برای شما مثالی بزنم؛ وقتی دو کشتی را از گمرک عبور می‌دهند، گمرکچی به کشتی اول می‌نگرد، می‌بیند باری ندارد، می‌گوید او را رها نمایید.
اما وقتی به کشتی دوم می‌نگرد و می‌بیند بسیار بار دارد، می‌گوید او را نگه‌دارید». (اصول کافی، ص 201)

2- جواب پسر فقیر

سعدی در کتاب گلستان گوید: «توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره می‌کرد.
توانگر زاده می‌گفت: قبر پدر ما دارای مقبرۀ خوب و رنگارنگ است و با فرش رخام و خشت فیروزه درست شده و صندوق زیبا دارد و… بر قبر پدر تو جز چند خشت و مشتی خاک، چیز دیگری نیست.
فقیر زاده به او چنین پاسخ داد: «تا پدرت زیر این سنگ‌های سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است».
خر که کمتر نهند بر وی بار **** بی‌شک آسوده‌تر کند رفتار (داستان‌ها و پندها، ج 9، ص 112)

3- نظر کامل به بنده

حضرت موسی علیه‌السلام از راهی عبور می‌کرد که با مرد فقیر و برهنه برخورد نمود. آن مرد روی خاک خوابیده بود و صورت و ریش‌هایش هم؛ روی خاک‌ها بود.
موسی علیه‌السلام عرض کرد: «خدایا! این بندۀ تو بسیار درمانده و بی‌چیز است!» خداوند خطاب کرد: «ای موسی! آیا نمی‌دانی من اگر نظر کاملی به بنده‌ام بنمایم، او را از تمام دنیا جدا می‌کنم؟» (شنیدنی‌های تاریخ، ص 394)

4- حسنه

محمد بن حسین خزار گوید: امام صادق علیه‌السلام به من فرمود: «آیا هیچ وقت به بازار می‌روی؟ آیا نمی‌بینی میوه و چیزهای دیگری که دلت آرزوی آن‌ها را دارد؟ می‌بینی و از فقر نمی‌توانی آن را بخری، حسنه‌ای برای توست.» (اصول کافی، ج 2، ص 204)

5- گلیم پیچیده

روایت‌شده که حضرت عیسی علیه‌السلام در سیاحتش به مردی برخورد کرد که خوابیده و خود را به گلیمی پیچیده بود، حضرت فرمود: «ای خوابیده! بلند شو و یاد خدا کن.»
عرض کرد: «از من چه می‌خواهی؟ همانا من دنیا را ترک کردم و به اهلش واگذار نمودم».
حضرت فرمودند: «پس بخواب ای دوست من». (محجه البیضاء، ج 7، ص 321)

فضیلت سوره‌ها

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 82 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‌کنیم».

حدیث:

حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «زیبایی قرآن، سورۀ بقره و آل‌عمران است». (غررالحکم، ج 2، ص 311)

توضیح مختصر:

دربارۀ فضایل سوره‌ها، روایات و حکایات بسیار است که ما به فضیلت بعضی سوره‌ها اشاره می‌کنیم:
دربارۀ سوره اعلی یکی از یاران امیرالمؤمنین علیه‌السلام گوید: بیست شب، پشت سر حضرت نماز خواندم جز سوره‌ی اعلی را در نماز نمی‌خواند و می‌فرمود: «اگر می‌دانستید چه برکاتی در آن است هر یک از شما در هرروز ده بار آن را تلاوت می‌کردید، هرکس آن را بخواند گویی کتب و صحف موسی علیه‌السلام و ابراهیم علیه‌السلام را تلاوت کرده است». (تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 544)

دربارۀ سورۀ واقعه امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هر کس در هر شب جمعه سورۀ واقعه را بخواند، خداوند او را دوست بدارد و محبوب همه مردمانش گرداند و هرگز در دنیا گرفتار درویشی و درماندگی و هیچ آفتی از آفات دنیا نخواهد شد و از همراهان امیرالمؤمنین علیه‌السلام خواهد بود. این سوره ویژه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و کسی در آن شریک نیست.» (ثواب الاعمال، ج 1، ص 144)
دربارۀ سوره‌های مسبّحات (حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی) روایت است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هر شب قبل از خواب این سوره‌ها را می‌خواند. از سبب آن سؤال کردند، فرمود:
«در هر یک از این سوره‌ها آیه‌ای است که به‌منزله‌ی هزار آیه از قرآن است» و در روایت وارد شده که هر کس مسبحات را شب قبل از خواب بخواند نمی‌میرد مگر آن‌که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را قبل از مردن می‌بیند و آن حضرت محل و مقام وی را در بهشت به او نشان می‌دهد. (هزار و یک تحفه، ص 432)

1- بقره

روزی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم جمعی را به سفری می‌فرستاد. آن حضرت، از یکایک آنان می‌پرسید که چه مقدار از قرآن را می‌دانی؟ (نه می‌خوانی)؟ گفت: «فلان سوره و فلان سوره و سورۀ بقره را می‌دانم». حضرت به آنان فرمود: «بروید! این جوان، امیر و فرماندۀ شماست». گفتند: «ای رسول خدا! این جوان از همه کم سن و سال‌تر است».
فرمود: «او سوره‌ی بقره را می‌داند». (هزار و یک حکایت قرآن، ص 357-مجمع‌البیان، ج 1، ص 68)

2- سوره حمد

ملّا احمد نراقی را فرزندی بود که به وی علاقه داشت. فرزند، بسیار مریض شد و او مأیوس گردید، بی‌اختیار از خانه بیرون آمد و در کوچه‌های شهر کاشان راه می‌رفت. درویشی (فقیری از اهل الله) پیدا شد و به ملّا سلام کرد و علّت پریشانی را پرسید.
فرمود: «فرزندم مریض است». پس عصای نیزه‌دار خود را بر زمین زد و سورۀ حمد خواند و نَفَسی دمید و گفت: «برو پسرت شفا یافت».
نراقی تعجّب کرد. به خانه آمد و دید که فرزندش عرق کرده و صحت یافته و بسیار شگفت‌زده شد. پس به ذهنش آمد که آن درویش، حمد را غلط خوانده، پس از هفت یا هشت ماه، روزی در کوچه، درویش را دید و فرمود:
«تو صاحب نَفَسی، ولیکن آن روز حمد را خوب تلاوت ننمودی و قرائت تو صحیح نبود».
درویش گفت: «ما حمد خود را پس گرفتیم.» و عصا را بر زمین نصب کرد و دوباره حمد را خواند. نراقی به خانه آمد، دید پسرش دوباره مریض شده و سپس به همان مرض وفات یافت. (قصص العلماء، ص 130)

3- والعصر

هنگامی‌که اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به یکدیگر می‌رسیدند، پیش از آن‌که از هم جدا شوند و وداع نمایند، سوره‌ی والعصر را می‌خواندند و محتوای بلند این سوره کوتاه را به یکدیگر یادآوری می‌نمودند، سپس با یکدیگر خداحافظی کرده و به سراغ کار خود می‌رفتند.
علت آن بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر که سورۀ والعصر را بخواند، گناهانش آمرزیده شده و ازجمله‌ی کسانی باشد که یکدیگر را به‌حق و صبر وصیت کنند و ختم کار او به صبر باشد». (خواص الآیات، ص 162)

4- سورۀ طه

امام صادق علیه‌السلام فرمود:
«سوره‌ی طه را ترک مکنید که خدا این سوره را دوست می‌دارد و هر که این سوره را می‌خواند دوست می‌دارد و کسی که بر قرائتش مداومت نماید حق‌تعالی در قیامت، نامه‌اش را به دست راستش دهد و او را بر گناهانی که در اسلام کرده است، حساب نکند؛ و در آخرت آن‌قدر مزد به او عطا فرماید تا او راضی شود.» (مشکات الانوار، ص 82، مجمع‌البیان، ج 7، ص 1)
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
«اهل بهشت، از قرآن، فقط سورۀ طه و یس را می‌خوانند و هر کس سورۀ طه را بخواند ثواب مهاجر و انصار را به او می‌دهند».

5- توحید

چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حضرت علی علیه‌السلام را به وادی الرمل – جنگ ذات السلاسل که تا مدینه پنج منزل را بود- می‌فرستاد، به مشایعت او تا مسجد احزاب رفت. چون از جنگ مراجعت نمود، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با اصحاب به استقبال ایشان بیرون آمد.
اصحاب از دو طرف راه صف کشیدند، چون نظر حضرت علیه‌السلام به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم افتاد از اسب به زیر آمد و آن حضرت را بوسید.
پس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «سوار شو که خدا و رسول از تو راضی هستند.» امیرالمؤمنین علیه‌السلام از شادی گریان شد و به خانه برگشت و مسلمانان غنیمت‌های خود را گرفتند.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از بعضی صحابه پرسید: «امیر خود را چگونه یافتید؟» گفتند: از او بدی ندیدیم، ولکن در هر نماز که به او اقتدا کردیم، فقط سورۀ توحید «قل هو الله احد» را می‌خواند.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «یا علی! چرا در نمازهای واجب، فقط این سوره را می‌خواندی؟»
عرض کرد: «این سوره را بسیار دوست می‌دارم.» فرمود: «چون تو این سوره را دوست می‌داری، خدا نیز تو را دوست می‌دارد». (منتهی الامال، ج 1، ص 82)

فضیلت نیّت (قصد، عزم)

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 52 سوره‌ی انعام می‌فرماید: «آنانی که صبح و شام، خدا را می‌خوانند و در اراده (نیّت)، رضای او را می‌خواهند، از خود دور نکن».

حدیث:

حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «به‌راستی‌که خالص کردن نیّت برای عمل‌کنندگان، از تلاش بسیار در خود عمل، سخت‌تر است». (غررالحکم، ج 2، ص 524)

توضیح مختصر:

قبل از هر عملی، نیّت و عزم می‌آید، چون نیّت خیر باشد خداوند بهتر از آن را نصیب صاحب نیّت می‌کند، لذا فضیلت هر عمل عبادی به‌قصد قربت است و نیّت باید خالص باشد تا عمل عبادی قبول شود. در عمل عبادی هر چه نیّت پاک‌تر و خالص‌تر باشد، مانند انفاق به فقیر، عطایای خداوند هم بیشتر خواهد بود.
وقتی نیّت می‌آید تا عمل فاصله‌ای پیدا می‌شود، اگر این استدامت بر عزم باشد توافق ظاهر و باطن سبب می‌شود خداوند به نیکوترین وجه جزا بدهد. خداوند به انسان‌ها ارفاق کرده که وقتی نیّت گناهی می‌کنند برایش نمی‌نویسد و او را می‌آمرزد. ابلیس هم گفته پنج دسته هستند که مرا برای آن‌ها حیله‌ای نیست و دیگران در قبضه‌ام می‌باشند، اول؛ کسی که چنگ به خدا زد با نیّت صادق و در تمام امور بر خداوند تکیه کند… (بحار، ج 66، ص 378)
یعنی نیّت خالص سبب می‌شود که عمل، کامل و صحیح شود. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر عاملی بر نیّتش عمل می‌کند.» (بحار، ج 67، ص 189) ولی باید زمان و اسباب مساعدت کند تا بتواند نیّت را تا به آخر عمل به پایان رساند. تازه درجات نیت اهل محبّت و ولایت موضوعش با نیّت اهل نفاق فرق می‌کند.
بعضی مسائل اصول هستند و اعتقادی؛ بعضی مسائل مستحب و جزء فروع زندگی هستند. آن‌که قلبش مطمئنه شد نیتش هم سالم و خالص است و آن‌که دائم در پی خودسازی است، نیّت خود را در خلوص نگه می‌دارد تا بتواند به بهترین عطایای الهی برسد.

1- حُسن نیّت

چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای جنگ تبوک خارج می‌شد، فرمود: «همانا ما هیچ وادی را ترک نمی‌کنیم و از هیچ سرزمینی که کفّار را به خشم درآورد، عبور نمی‌کنیم و مالی را انفاق نمی‌کنیم و گرسنگی به ما نمی‌رسد، مگر این‌که در مدینه کسانی هستند که با ما شریک‌اند».
گفتند: «چگونه ممکن است یا رسول‌الله؟» فرمودند: «نیّت آنان نیکو است؛ فقط عذرشان مانع از آمدن آنان شد.» در نسخۀ دیگر حدیث، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «بیماری مانع از آمدن آنان شده است.» (محجه البیضاء، ص 104-صحیح بخاری، ج 4، ص 31)

2- اطلاع از نیّات

از امام معصوم علیه‌السلام پرسیدند: «فرشتگان، چگونه از اعمال درونی ما مطلع می‌شوند و آن‌ها را می‌نویسند؟ اعمال بیرونی را می‌بینند اما برای نیّت‌های درونی که هنوز عملی صادر نشده است، چگونه می‌فهمند؟»
فرمودند: «آیا بوی باغ و بوی چاه کثیف، یکسان است؟» عرض کردند: «نه!» فرمود: «اگر بوی خوش به مشام انسان برسد، می‌فهمد از کنار باغستان عبور می‌کند و اگر بوی بد به مشامش برسد، می‌فهمد از کنار چاهی بدبو عبور کرده. وقتی بوی بد به مشام فرشتگان برسد، می‌فهمند درون این شخص لبریز از آلودگی است و اگر بوی خوب استشمام کنند، می‌فهمند درون این انسان بوستانی است پربار». (اخلاق کارگزاران، ص 81)

3- ریگ‌ها

در اخبار اسرائیلی‌ات آمده است که مردی در سال قحطی، بر توده‌ای از ریگ گذر کرد، در خاطر اندیشید که اگر این ریگ‌ها خوردنی بود، همه را میان مردم تقسیم می‌کردم.
خداوند به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم زمان او وحی کرد که به او بگو «خداوند صدقه‌ات را قبول و حسن نیّتت را پذیرفت و ثواب این را که اگر آن‌ها خوراکی بودند، همه را صدقه می‌دادی به تو عطا فرمود». (راه روشن، ج 8، ص 130)

4- جنگ

مردی در جنگ کشته شد و او را قتیل الحمار (کشته الاغ) گفتند؛ زیرا او با مردی جنگید و خواست الاغ و اسبش را بگیرد و در این راه کشته شد، پس او را به نیّتش نسبت دادند.
*ام سلمه گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از لشکری یاد کرد که زمین، آن‌ها را در خود فرو برده بود. عرض کردم «افراد صالح در میان آن‌ها نبودند؟» فرمود: «همه به‌اندازۀ نیّتشان محشور می‌شوند»؛ و فرمود: «هرگاه دو صف باهم می‌جنگند، ملائکه نازل می‌شوند و می‌گویند فلانی برای دنیا می‌جنگد و فلانی از غیرتش، یا اینکه فلانی از برای تعصّب قومی‌اش می‌جنگد، پس نگویید او در راه خدا کشته شد (چون معلوم نیست نیّتش چه بوده است) اگر در راه خدا کشته شده باشد، برای بزرگی دین خواهد بود». (محجه البیضاء، ج 8، ص 105-104)

5- نیّتش نیامده است

غزالی در احیاءالعلوم گوید: یکی از پیشینیان گفت: «یک ماه است، نیّت عیادت مردی را دارم، هنوز برایم حاصل نشده است».
عیسی بن کثیر گفت: با میمون بن مهران می‌رفتم تا به در خانه‌اش رسیدیم، اما بازگشت نمودم. پسرش به او گفت: «آیا شام خوردن را بر او عرضه نمی‌دارید؟» پاسخ داد: «از نیّتم نیامده است». (راه روشن، ج 8، ص 151)

فقر و صبوری

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 268 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «شیطان به شما وعدۀ فقر و بی‌چیزی می‌دهد».

حدیث:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ارمغان شخص مؤمن در دنیا بی‌چیزی اوست». (جامع السعادات، ج 2، ص 83)

توضیح مختصر:

فقر و نداری، انواع دارد مثلاً یکی پول ندارد، یکی شوهر ندارد، بعضی خویشاوند ندارند، بعضی مورد ملامت و سرزنش قرار می‌گیرند و عده‌ای کمبود محبّت دارند و …
لذا فقیر در معرض آفات و تیررس خطورات منفی قرار می‌گیرد که اگر پایداری نکند حتی به کفر هم کشانده می‌شود و دینش از دستش می‌رود. در این هنگام چاره‌ای جز شکیبایی نیست که آن، دفع اضطراب و تشویش خاطر کند.
صبر وقتی می‌آید که شخص در معرض امتحان قرار می‌گیرد و برای حفظ آبرو یا برای رضایت خدا و یا برای مسائل دیگر مجبور می‌شود که پایداری را روا بدارد.
یکی از ارکان آرامش‌دهنده برای فقر، آن است که فقیر، نداری را با حکمت برای خود ببیند و پائین تر از خود را نظاره کند که دچار مشکلات و مصائبی هستند، پس این، نوعی دلداری برای او می‌شود.
حضرت ایوب علیه‌السلام براثر امتحان، به فقر دچار شد و پس از اتمام مدّت امتحان، خداوند نعمت‌هایی را که از او گرفته بود به او بازگرداند.
نداری، زشت نیست بلکه ناشکیبایی، مذموم است چراکه اعتراض و گِلِه به خداوند را در پی دارد؛ دعا می‌خواند برای توانگری و رفع پریشانی، پس وقتی نمی‌شود آنگاه شیطان نفس دخالت می‌کند و می‌خواهد او را از یقین به شک بیندازد تا در دام‌های بعدی موفق گردد.
لذا خداوند فرمود:
«شکیبایی کنید که وعده‌های خداوند به شما حق است». (سوره‌ی غافر، آیه‌ی 77)

1- پارسای فقیر

سعدی می‌گوید: شنیدم پارسای فقیری از شدّت فقر، در رنج دشوار بود و پی‌درپی لباسش را پاره بر پاره می‌دوخت و برای آرامش دل می‌گفت: «به نان خشکی و لباس پشمینه‌ای پر وصله‌ای قناعت کنم، بار سخت خود کشم و بار منّت خلق نکشم».
شخصی به او گفت: «چرا در اینجا نشسته‌ای، مگر نمی‌دانی که در شهر، رادمرد بزرگوار و بخشنده‌ای هست که کمر همّت برای خدمت به آزادگان بسته و جویای خشنودی دردمندان است؟ برخیز و نزد او برو و ماجرای وضع خود را برای او بیان کن که اگر از وضع تو آگاه شود، با کمال احترام و رعایت عزّت تو، به تو نان و لباس نو خواهد داد و تو را خرسند خواهد کرد!»
پارسای فقیر گفت: «خاموش باش! که در پستی مُردن، بِه که حاجت نزد کسی بردن. پاره بر پاره دوختن و پیوسته در گوشه صبر و تحمّل ماندن، بهتر از آن است که به خاطر خواستن لباس، برای بزرگان نامه نوشتن. به‌راستی‌که بهشت رفتن به شفاعت همسایه، با شکنجه آتش دوزخ یکسان است.»

2- فقیر و بازنشستگی

پیرمردی نابینا به حضور امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و درخواست کمک نمود. حضرت علیه‌السلام از حاضران مجلس پرسید: «این کیست و حالش از چه قرار است؟» گفتند: «یا امیرالمؤمنین این مرد نصرانی است؛ و چنان وانمود کردند که نباید چیزی به او داده شود.»
حضرت فرمود: «عجب! تا وقتی‌که توانایی کار داشت از وی کشیدند و اکنون‌که سالمند و ناتوان گردیده، وی را به حال خود گذارده‌اید. گذشتۀ این مرد حاکی از آن است که در ایّام توانایی کار کرده و خدمت نموده است.» آنگاه دستور فرمود از محل بیت‌المال به او انفاق گردد و مقرّری پرداخت شود. (با مردم این‌گونه رفتار کنیم، ص 30، تهذیب، ج 6، ص 292)

3- آثار کمک به فقیر

عبدالله بن مبارک در سالی ارادۀ رفتن به مکّه داشت. روزی از کوچه‌ای عبور می‌نمود، ناگهان زنی را دید که مرغی مُرده و گندیده از زمین برگرفت و در زیر چادر خود پنهان نمود! عبدالله گفت: «ای زن! این مرغ را چرا برداشتی؟» زن گفت: «نیازمندی و احتیاج، مرا وادار کرد تا این کار را کنم!» عبدالله چون این بشنید، زن را به منزل خود برد و پانصد دینار را که تهیّه کرده بود به سفر حج برود به آن زن فقیر داد.
آن سال به حج نرفت. هنگامی‌که حاجی‌ها برگشتند، او به استقبال آن‌ها رفت. آنان می‌گفتند: «ما تو را در سفر حج در عرفات و منی و جاهای دیگر دیده‌ایم.»
عبدالله نزد امام علیه‌السلام شرف یاب شد و ماجرای خود را نقل کرد، امام علیه‌السلام فرمود: «آری خداوند به شکل تو ملکی را آفرید که زیارت خانۀ خدا کند.» (نمونه معرف، ج 2، ص 413- لئالی الاخبار، ص 253)

4- همسایه سیّد جوان

فقیه کامل سیّد جواد عاملی نویسنده کتاب مفتاح الکرامه می‌گوید: شبی مشغول شام خوردن بودم که درب خانه زده شد. درب را باز کردم دیدم خادم علامه سیّد بحرالعلوم است و گفت: «سیّد بحر العلوم شام در نزدش است و منتظر شماست.»
با خادم به منزل سیّد بحرالعلوم رفتم، همین‌که خدمتش رسیدیم، فرمود: «از خداوند نمی‌ترسی که مراقبت نداری؟!» عرض کردم: «استاد! مگر چه شده است؟» فرمود: «مردی از برادران هم‌مذهب تو برای خانواده‌اش از فقر، فقط خرمای زاهدی آن‌هم نسیه می‌گیرد، هفت روز بر آنان گذشته و جز خرما هیچ‌چیز دیگری را نچشیده‌اند! امروز نزد بقال رفت چیزی بگیرد او را جواب کرده و خجالت کشید و الآن خود (محمد نجم عاملی) و خانواده‌اش بدون شام! شب را می‌گذرانند. تو غذای سیر می‌خوری بااینکه همسایه‌ات مستحق است!»
عرض کردم: «من هیچ اطلاعی از وضع او نداشتم!» فرمود: «اگر آگاهی داشتی و کمک نمی‌کردی یهودی بلکه کافر بودی؛ ناراحتیم برای این است که چرا از حال برادر دینی‌ات تفحصّ نمی‌کنی؟ اکنون این ظرف‌های غذا را خادمم برمی‌دارد؛ با او برو در خانه آن مرد و بگو میل داشتم امشب باهم غذا بخوریم، کیسه پول (120 ریال) را در زیر حصیر او بگذار و ظرف‌ها را برمگردان.»
سیّد جواد گفت: من با خادم به منزلش رفتیم و دستور استاد را انجام دادیم، همسایه گفت: «این غذا را اعراب نمی‌توانند درست کنند، بگو متعلق به چه کسی است؟» با اصرار او گفتم: «از سیّد بحر العلوم است.»
سوگند یادکرد و گفت: جز خدا تاکنون کسی از حال من آگاهی نداشت، حتّی همسایگان نزدیک چه برسد به کسانی که دورند و این پیش آمد را از سیّد بسیار عجیب شمرد.

5- ترک فقیری هم مشکل است

در زمان ملک حسین کرت (کُوّرت)(771-732) مولانا ارشدی بود که به فقر و گدایی مشهور بود لکن صدای خوبی داشت و مردم را متأثر می‌کرد. وقتی مَلِک حسین خواست که پیام آوری به شیراز نزد شاه شجاع بفرستد تا مدعای او را خاطرنشان کند، گفتند: در بیان، مولانا ارشد فقیر و گدا خوب است.
ملک حسین او را خواست و گفت: تو را برای کار مهّمی می‌فرستم فقط یک عیب داری که دست فقر دراز می‌نمایی، اگر عهد کنی آبروریزی نکنی تو را به شیراز می‌فرستم! او را بیست هزار دینار داد و عهد گرفتند مبادا در شیراز دست گدایی بگشاید.
اسباب سفر او را آماده و بیست‌وپنج هزار دینار به او دادند. او به شیراز رفت و به مدّعا جواب یافت. چون خواست برگردد، شاه شجاع و ارکان دولت از او خواستند با صدایش پند و آوازی از او بشنوند.
قرار شد بعد از نماز جمعه در مسجد جامع، صدا به وعظ بگشاید؛ همۀ ارکان دولت و مردم هم جمع بودند. چون صدا بلند کرد و همه را جذب کرد، صفت گدایی قوۀ طمعش را به حرکت درآورد، نزد همگان گفت: مرا سوگند دادند از فقر و گدایی چیزی نگویم. از وقتی به شهر شما آمدم خبری نشد! آیا شما سوگند خورده‌اید که مرا چیزی ندهید؟ مردم در عین گریه، خندان شدند و آن‌قدر به او پول دادند تا راضی شد. (لطائف الطوائف، ص 371)!

فقر و فخر

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 15 سوره‌ی فاطر می‌فرماید: «ای مردم همه‌ی شما نیازمندید».

حدیث:

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «نداری که توأم با قرض شود، مرگ سرخ است». (غررالحکم، ج 2، ص 286)

توضیح مختصر:

فقر دارای معانی بسیار است مانند نیاز ضروری هر یک از انسان‌ها به یکدیگر. دیگر معنی فقر، درویشی و تهیدستی و سوّم، فقر نفس است که حرص دارد و سیر نمی‌شود. در حکایات آمده است که فقر، انسان را به کفر می‌کشاند. چهارم، نیازمندی به خداوند است که انسان از خداوند بخواهد او با بی‌نیازی خودش بی‌نیاز کند. در معنای فقیر گفته‌اند کسی است که ستون فقراتش شکسته است.
امّا فقر در مورد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فخر است و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر انبیاء افتخار می‌کرده به درویشی خویش. فقر همچون خال سیاهی است بر رخسار محبوب که او را زیبا می‌کند. فقری که پیامبر از آن به خدا پناه می‌برده نیازمند شدن به مردم و روزی کمتر از کفاف است و آن فقری که به آن می‌بالید نیاز به خداوند بود که موجب مباهات پیامبر بر سایر پیامبران است.
لذا فقر پیامبر کامل‌تر و تمام‌تر از فقر دیگر انبیاء بوده است. (میزان الحکمه، ج 9، ص 179-171) هر چیزی که خدا بر بنده بخواهد از فقر یا توانگری، مصلحتِ بنده است امّا نیازمندی مطلق به حق‌تعالی، بهترین درجه است چراکه دارنده‌ی آن دارای یقین است و شِکوِه ندارد، مظهر غنای او می‌شود و نیازمندان را دوست دارد و به آنان ترحّم می‌کند. وصف فخر از سپاسگزاری است که نصیب او شده است.

1- ترجیح درویشی بر گنج‌های دنیا

چون مشرکان، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را طعن به درویشی زدند و گفتند: «چه پیامبری است که غذا می‌خورد و در بازار راه می‌رود و…» پیامبر از حرف‌های اینان دل‌تنگ شد. جبرئیل آمد و گفت: «خدایت سلام می‌رساند و می‌فرماید: ما هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر طعام می‌خورد و در بازار برای طلب معاش می‌رفت…»
جبرئیل علیه‌السلام گفت: «دری از درهای آسمان بگشادند که هرگز پیش از آن نگشاده بودند…» و گفت: «یا رسول‌الله! بر تو بشارت باد این در را برای تو گشادند و آن فرشته که می‌آید، رضوان است.» رضوان بهشت آمد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را سلام کرد و گفت: «خدایت سلام می‌کند و این کلیدهای گنج‌های دنیاست اگر خواهی آن را بردار و هیچ از ثواب تو کم نشود». پس به اشاره جبرئیل علیه‌السلام، زمین تواضع کرد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مرا حاجت به این نیست، من درویشی را دوست دارم و آن‌که بندۀ صابر و شاکر باشم». (تفسیر ابوالفتوح، ج 4، ص 47؛ شرح مثنوی دفتر اول، بیت 1114)

2- دفتر فقرا

شخصی ده هزار درهم به نزد ابراهیم ادهم آورد. او قبول نکرد و گفت: «من سلطنت را دادم و فقر را خریدم تا نام مرا در دفتر فقرای خداوند نوشته‌اند. تو می‌خواهی که نام مرا به ده هزار درهم از میان دفتر خدا بیرون کنی؟» (بحرالمعارف، ج 1، ص 733)

3- مایۀ مباهات

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «فقر مایه‌ی مباهات است و من بدان می‌بالم: «الفَقر فَخری وَ به اَفتَخِرُ». فقر در بدایت، ترک دنیا و در نهایت، فناست. فقیر آن است که از سر همه‌چیز گذشته باشد. همه موجودات، فقر ذاتی و نیاز به ذات غنی و باری‌تعالی دارند.
«اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلی الله وَ الله هُو الغَنی» (سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 15)
فقر صفاتی آن است که موجودات بعد از ظهور، باید راه کمال پیمایند و مظهر صفات او شوند. در اصطلاح فقر را از مقامات، نه از احوال می‌شمارند، پس تا سالک از خودش بیرون نیامده و تسلیم نشده و مدّعی موجودیت خود است به مقام نرسیده است. به تعبیر دیگر، فقر به ‌ظاهر، نداشتن املاک و حقیقتش، خروج از موجودیت برای خود است.
نشانه فقر صدّیقان و فقر صادق، گله نگذاردن و نهان داشتن آثار سختی و بلاست. هیچ‌کس در این راه نرفت که شکایت کرد و به‌جایی نرسید. هر کس راه فقر رفت و کوشید، از صد هزار نفر یکی را مقصد (مقام فقر) حاصل شد. از علامت فقر، این است که فقیر هیچ ندارد و چیزی به دست وی در این جهان و آن جهان نیست. فقر اولیاء با فقر عامه فرق می‌کند؛ چراکه برای اولیاء کمال روحانی و برای عامه نقص است. از فقر حقیقی، درنهایت به غنای حقیقی می‌رسند. (شرح زمانی، ج 1، ص 705)

4- سه نوع فقر

نجم الدّین کبری گفت: فقر بر سه گونه است:
1. نیاز به خدا بی دیگران
2. نیاز به خدا با دیگری
3. نیاز به دیگران بی‌خدا
درباره‌ی اوّل، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «فقر مایه مباهات من است.» (الفقر فخری)
درباره‌ی دوّم، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «نزدیک است که فقر به کفر انجامد.» (کاد الفقر ان یکون کفراً)
درباره‌ی سوّم، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «فقر، روسیاهی دنیا و آخرت است.» (الفقر سواد الدارین)
شیخ بهایی رحمه‌الله علیه می‌فرماید: «روسیاهی در دوجهان همان معنای ظاهر است که در میان مردم مشهور است اما روسیاهی در دوعالم نزد عرفا، فنای کلی در وجود خداوندی است، چنان‌که از وجود ظاهری و باطنی شخص چیزی نماند و در اصطلاح آنان، این فقر حقیقی است.» (همان، ص 554)

5- فقر ذاتی ممکن‌الوجود

خداوند در سوره‌ی فاطر آیه‌ی 15 می‌فرماید:
«ای مردم! همه‌ی شما فقیر و محتاج به‌سوی خدا هستید و تنها خدا است که بی‌نیاز و ستوده و درخور ستایش است».
خداوند واجب الوجود است. در ذات و صفات و افعال غنی بالذات است و توانگری و خزانه او را کسی نتواند احصاء کرد. همه‌چیز غیر او، ممکن‌الوجودند و فقر آنان ذاتی می‌باشد.
لذا در سوره‌ی آل‌عمران آیه‌ی 97 می‌فرماید:
«خداوند بی‌نیاز از همه‌ی عالمیان است»
غنی است و دائماً با بخشش و سفره‌داری، به همه جهانیان و موجودات جود می‌کند.
در سوره‌ی نمل آیه 40 می‌فرماید: «خداوند بی‌نیاز و کریم است».
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید:
«الفقر فخری: فخر من در فقر است»
این چه سرّ است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به پیشوایی و سروری تفاخر نمی‌کند و به فقر، فخر می‌کند؟ زیرا که راه بر، عشق و محبّت است و این راه به نیستی (فقر) توان رفت. (همان، ص 155)

6- عذرخواهی

چیزی به خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آوردند و حضرت آن را به جماعتی از فقرا و مساکین اهل صفه داد. چون به‌اندازه‌ای نبود که به همه اهل صفه برسد، به‌ پیش ایشان رفت و فرمود: «معذرت می‌خواهم در پیش خدا و شما ای اهل صفه، از آن چیزی که برای ما داده بودند می‌خواستم قسمت کنم میان شما، چندان نبود که به همه برسد، بعضی از شما را مخصوص ساختم که از جزع و بی‌تابی ایشان خوف داشتم.» (تشویق السالکین، ص 9، به نقل از الکافی)

قبر

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 84 سوره‌ی توبه می‌فرماید: «(ای پیامبر) هرگز بر مُرده‌ی هیچ‌یک از آنان (متخلّفان و منافقان) نماز (میّت) نخوان و بر کنار قبر آنان (برای دعا و طلب آمرزش) نایست».

حدیث:

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: «مجاور گورها شو تا پند و عبرت گیری». (غررالحکم، ج 2، ص 302)

توضیح مختصر:

انسان وقتی می‌میرد، روح از بدن جدا می‌شود؛ جسم در قبر خاکی به سر می‌برد و روح به برزخ، محل اجتماع ارواح همگان از مؤمن و کافر می‌رود.
اما قبر، نخستین منزل آخرت است که اگر کسی به سلامت از آن عبور کند منازل بعد آسان‌تر است و اگر به سلامت نرسد دشواری منازل بعدی کمتر از آن نیست. هیچ روزی بر قبر نیاید مگر اینکه در آن روز زبان به سخن گشاید و گوید: «منم غربت سرا، منم خانه تنهایی، منم خاکدان، منم خانه کرم‌ها.» پس چون بنده‌ی مؤمن به خاک سپرده شود قبر به او می‌گوید: خوش‌آمدی و اگر بنده، بدکردار یا کافر باشد قبر به او گوید: خوش نیامدی.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «چون دشمن خدا به‌سوی گورش حمل شود به تشییع‌کنندگان خود ندا دهد: ای برادران! ازآنچه من دچارش شدم بپرهیزید، از دنیایی به شما شِکوِه می‌کنم که مرا فریفت و چون به آن اطمینان کردم مرا از پای درآورد.» (تنبه الخواطر، ج 2، ص 224. به نقل از میزان الحکمه)
قبرستان، محل عبرت است که: آخرِ هرکسی اینجاست؛ و چه چیزی آماده کرده است؛ و آنچه زحمت‌کشیده و سال‌ها غصه آن را خورده حال، با کفنی همه را وداع کرده است. پس بصیر، عبرت می‌گیرد ولی نوع مردم، قبرستان رفتن برایشان عادت شده و هیچ اندرزی نمی‌گیرند و تنبّهی برایشان پیدا نمی‌شود.

1- پوشاندن قبر

به پیامبر گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر دادند که سعد بن معاذ از دنیا رفت. حضرت بلافاصله از جای برخاست و اصحاب نیز حرکت کردند. دستور داد، بدن سعد را غسل دادند و کفن کردند. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بدون عبا او را مشایعت فرمود.
گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را می‌گرفت تا اینکه جنازه را کنار قبر آوردند.
خود آن حضرت داخل قبر رفت، جسد سعد را گرفت و در قبر خواباند. آجرهای لحد را چید و لاشه‌سنگ و گِل خواست تا فواصل آن را مسدود نماید. شاید برای بعضی که ناظر عمل رسول گرامی بودند، جای این سؤال بود که چه فایده‌ای دارد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فواصل آجرها را با لاشه‌سنگ و گل مسدود می‌کند، باآنکه وقتی قبر را از خاک پر کنند، سنگینی خاک‌ها لحد را به هم می‌زند و داخل قبر از هم می‌پاشد؟
خاک‌ریزی قبر که تمام شد، پیش از آن‌که دیگری سؤال کند، حضرت فرمود: «می‌دانم که قبر، بعدها فرومی‌ریزد و نظم آن به هم می‌خورد؛ خدا دوست دارد بنده‌ای را که وقتی به کاری دست می‌زند، آن را متقن و محکم انجام دهد.» (حکایت‌های پندآموز، ص 17)

2- قبری در تخت فولاد اصفهان

مرحوم شیخ بهایی رحمه‌الله علیه، از یک عارف اهل‌حال که در مقبره‌ای از مقابر تخت فولاد اصفهان خلوت داشت، نقل کرد که آن اهل باطن فرمود:
روز قبل، جماعتی جنازه‌ای وارد این قبرستان کردند و در فلان موضع قبرستان دفن نمودند و موضع دفن را به شیخ بهایی رحمه‌الله نشان داد.
چون ساعتی گذشت، ناگاه بوی خوشی شنیدم و از چپ و راست درصدد تفحّص آن بو برآمدم، ناگاه (به مکاشفه) جوان خوش‌صورتی را دیدم که به‌طرف آن قبر رفت و نزدیک آن قبر نشست.
ناگاه دیدم آن جوان داخل قبر شد. زمانی گذشت بوی بدی که در تمام عمرم بدتر از آن را احساس نکرده بودم، استشمام کردم. چون دقّت کردم، دیدم سگی وارد قبر شد، متحیّر شدم. سپس دیدم آن جوان با لباس و جسد مجروح بیرون آمد، پس از او خواهش کردم و پرسیدم تو کیستی و جریان چیست؟
آن جوان گفت: «من اعمال حسنه‌ی این میّت و مأمور بودم همراه او باشم؛ و آن سگ اعمال بد این میّت بود، من خواستم او را دور کنم، نشد، من تاب مقاومت او را نداشتم؛ بنابراین مرا از قبر بیرون کرد و خودش در قبر ماند.» معلوم شد اعمال بد این مرده، از اعمال خوبش بیشتر بود و این کشف برزخی و تجسم اعمال مُرده می‌باشد که حقیقت این روایات را تصدیق می‌کند. (خزینه الجواهر، ص 541 – اربعینات قاضی ابوسعید قمی)

3- قبر مادر امیرالمؤمنین علیه‌السلام

وقتی فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین علیه‌السلام رحلت کرد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای او گریان شد و فرمود: خدایا او را بیامرز که نه‌تنها مادر (علی علیه‌السلام) بلکه برای من هم مادر مهربانی بود. سپس عمامه و لباس خود را دادند تا بعد از غسل، کفن او کنند. وقتی او را غسل دادند برای دفن، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تشریف آورد و در نمازش چهار بار تکبیر گفتند. سپس وارد قبر شد و مدّتی در آن دراز کشید. آنگاه علی علیه‌السلام را صدا زد و فرمود: وارد قبر شو، بعد زمین قبر را هموار کرد و بالای سر قبر ایستاد و فرمود: فاطمه! من محمدم! هرگاه دو ملک نکیر و منکر آمدند و از خدا و پیامبر و دین و قرآن و امامت پرسید، بگو الله خدایم و محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم پیامبرم، اسلام دینم، قرآن کتابم و فرزندم علی علیه‌السلام امامم می‌باشند. پس دعا فرمود:
«خدایا فاطمه را بر گفتار حق استوار بدار».
سپس با دست مبارک خود خاک می‌ریخت و سپس دست‌ها را به هم زد تا خاک‌ها را بریزد و فرمود: به آن‌که جانم در قبضه قدرت اوست، فاطمه بنت اسد صدای دست‌های مرا می‌شنود. (پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و یاران، ج 5، ص 88- بحارالانوار، ج 35، ص 70)

4- قبری در طوس

ابوصلت گوید: روزی در خدمت امام رضا علیه‌السلام ایستاده بودم، فرمود: داخل قبّه‌ی (مقبره) هارون‌الرشید شو و از چهار طرف قبر او، یک کف خاک بیاور. چون خاک‌ها را آوردم، اول آن را بویید و سپس به دور انداخت و فرمود: مأمون (خلیفه عباسی) می‌خواهد که قبر پدرش هارون را قبله‌ی قبر من نماید و مرا در این مکان مدفون سازد؛ اما سنگ سخت بزرگی ظاهر می‌شود و هر چه کلنگ باشد، برای کندن آن سنگ جمع می‌کنند، اما نخواهند توانست.
آنگاه خاک بالای خاک بالای سر و پایین را استشمام نمود و فرمود: زود باشد که قبر مرا در این موضع حفر نمایید…
ابوصلت گوید: فردا که مأمون امام را زهر خورانید و به شهادت رسانید، به مأموران خود امر کرد که قبر امام را طوری بکنند که قبر پدرش، طرف قبله‌ی او باشد، اما هر چه کلنگ زدند، نتوانستند آن سنگ را از بین ببرند.
یکی از شاهدین به مأمون گفت: «تو اقرار به امامت او می‌نمایی؟» گفت: آری، گفت: «امام در حیات و ممات بر همه‌کس باید مقدّم باشد.» پس مأمون همان‌جا را که قبلاً امام اشاره کرده بودند، دستور داد قبری بکنند. هر کلنگی بر زمین می‌زدند، مانند ریگ فرومی‌ریخت، پس امام را جلو و طرف قبله دفن کردند. (منتهی الامال، ج 2، ص 305)

5- قبر شیخ صدوق رحمه‌الله علیه

مرحوم شیخ صدوق رحمه‌الله علیه که با دعای امام زمان علیه‌السلام متولد شد؛ عالِمی ربّانی و فقیه و محدّثی عالی قدر بود. او صاحب کتاب‌های بسیار ارزشمندی همانند خصال، عیون اخبار الرضا علیه السلام، من لا یحضره الفقیه و … است؛ و قبر شریفش در ری، در حوالی قبر شاه عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام است.
در سال 1238، مقبره‌ی او دچار شکستگی و خرابی شد؛ پس عده‌ای مشغول به بازسازی و تعمیر قبر شدند. چون به سرداب قبر برخورد کردند، دیدند جسم او سالم و خیلی جسیم بود و در ناخنش اثر خضاب هنوز ظاهر بود.
این خبر در تهران منتشر شد و به فتحعلی شاه قاجار رسید؛ او با جمعی از علما و ارکان دولت (بر سر مرقد وی) رفتند و از نزدیک، جسد او را همان‌طور که مردم گفته بودند، سالم یافتند. بدین ترتیب شاه دستور داد مقبره او را به بهترین وجه بسازند و تعمیر کنند و تزیین نمایند. (در قصص العلماء، ص 396، نوشته است فرق (سر) صدوق به خاطر خراب شدن قبر کمی خورده شده بود.)
صاحب کتاب روضات الجنات گوید: «من با بعضی از اشخاصی که خودشان جسد صحیح و سالم مرحوم صدوق رحمه‌الله علیه را دیده بودند، ملاقات کردم و آن‌ها هم (صحت این قضیه را) تصدیق نمودند.» (منتخب التواریخ، ص 775- روضات الجنات)

قدرت

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 251 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «سپس به‌فرمان خدا، آن‌ها سپاه دشمن را به فرار واداشتند و داوود (نوجوان نیرومند)، جالوت را کشت و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید و ازآنچه می‌خواست به او تعلیم داد».

حدیث:

حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «داشتن قدرت، خصلت‌های پسندیده و نکوهیده را آشکار می‌سازد». (غررالحکم، ج 2، ص 306)

توضیح مختصر:

قدرت مطلق از برای خداوند است و آنچه به موجودات و مصنوعات خود داده چیزی نیست. تکلیف هم به‌قدر وسعت است ولکن انسان، کمی که وسعت قدرتی او بالا گرفت دنبال بیشتر است و در این راستا، عُجب و تکبّر و فخرفروشی او را می‌گیرد و روزی به‌جایی رسد که ادعای ربوبیّت نماید و ربّ حقیقی را انکار کند. درحالی‌که قدرت‌ها اعتباری و مجازی است یا اگر قدرت به دست آرند در غیر موارد ثواب مصرف بدارند، تجاوز کنند و استثمارگری نمایند و همه را بنده و اسیر خود کنند.
آنچه از قدرت دادن در جسم و مال و ریاست و … ظاهر می‌شود نمایش قدرت خود است تا بنمایاند که من بالاتر و بیشتر دارم و فردِ اوّل، من هستم.
ولی باید عرض کرد: کدام قدرت است که بتواند جلوی قدرت و قهر خدای قادر را بگیرد! لذا انبیاء و اولیاء دائماً از حق‌تعالی استمداد می‌طلبیدند و خویش را در دست قدرت او می‌دیدند و باور بر این مطلب داشتند. قدرت ما مانند قدرت حق‌تعالی نیست چون مفهوم قدرت و فهم از آن، بسیار ناچیز است. خداوند هر چیزی را اراده کند و بخواهد درجا و در همان لحظه می‌شود و هیچ آماده شدن اسباب، دخالت ندارد.
انسان اگر می‌خواهد قدرتی جزئی انجام بدهد، ده‌ها اسباب را با نقشه و عوامل باید جمع کند (تازه اگر موانع طبیعی و غیرطبیعی حجاب نشوند) تا بتواند قدرت خویش را بگنجاند؛ و این ضعف است که هر چه انسان بخواهد، به وفق مراد نمی‌شود.

1- پا بر فرش صاحبان قدرت

زیاد بن ابی سلم گفت: خدمت امام کاظم علیه‌السلام رسیدم. به من فرمود: «آیا در دستگاه سلطنتی اشتغال داری؟» گفتم: «آری! چون عیالمند هستم و مستمندان را دستگیری می‌کنم.» فرمود: «اگر مرا از قلۀ کوهی بلند بیندازند که قطعه‌قطعه شوم، مایل نیستم تا متصدی اینان شوم، یا پای بر فرش آن‌ها بگذارم؛ مگر آن‌که برای برطرف نمودن گرفتاری یا مرضی، یا گشایش گرهی یا پرداخت قرض مستمندان باشد. هرگاه خود را صاحب قدرت بر مردم مشاهده کردی، به یاد داشته باش که خداوند نیز، فردا بر تو قدرت دارد و آنچه نیکی به دیگران می‌کنی، شاید آنان فراموش کنند، ولی برای قیامت باقی خواهد بود». (داستان‌ها و پندها، ج 4، ص 28-فروع کافی، ج 5، ص 110)

2- مَرخ و عفار

خداوند در سورۀ یاسین، آیه 80 می‌فرماید:
«خدایی که برای شما از درخت سبز، آتش را آفرید، پس شما را از آن درخت، آتش می‌افروزد».
یعنی خدایی که از درخت سبز و تر، آتش بیرون می‌آورد، قدرت آن را دارد که استخوان‌های پوسیده را زنده کند. مراد از درخت سبز، «اخضر مرخ و عفار» است که در بعضی از شهرهای عرب می‌باشد و بااینکه شاخه‌ها تر و تازه هستند و از آن آب می‌چکد، آن دو را به هم می‌مالند و آتش ایجاد می‌شود. (تقسیر فیض الاسلام، ص 1175)

3- قدرت امام

روزی جابر، خدمت امام باقر علیه‌السلام رسید و از فقر شکایت کرد. حضرت علیه‌السلام فرمود: «پولی نزد ما نیست». در آن هنگام، کمیت، شاعر اهل‌بیت علیه‌السلام وارد شد و با اجازه اشعاری خواند. حضرت به غلام گفتند: «از اتاق مجاور، پولی برای کمیت بیاورید!» و کیسه‌ای که هزار درهم در آن بود، آوردند و به کمیت دادند، باز کمیت شعر دیگری خواند و غلام به امر امام علیه‌السلام از اتاق مجاور کیسۀ پولی آورد و این قضیه سه مرتبه تکرار شد. بعد حضرت، کمیت را دعا کردند و او رفت. جابر عرض کرد: «شما فرمودید درهمی نزد شما نیست ولی به کمیت سه کیسه پول دادید؟» فرمود: «داخل اتاق مجاور شو. اگر چیزی را دیدی بردار». جابر داخل شد و چیزی نیافت. امام علیه‌السلام فرمود: «آنچه دیدی شمّه ای از قدرت ماست، مقدار کمی برای شما آشکار می‌کنیم». (پند تاریخ، ج 1، ص 58)

4- قدرت خدا بیشتر است

ابو مسعود انصاری گفت: من با تازیانه مشغول زدن غلامم بودم که دو بار صدایی از پشت سرم شنیدم که گفت: «ای ابو مسعود! بدان! (نگاه کن)» چون روی خود را برگرداندم، دیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ایستاده و مرا صدا می‌زند. فوراً تازیانه را از دست انداختم و نزد آن حضرت رفتم.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای ابو مسعود! به خدا سوگند، قدرت خدا بر تو بسیار بیشتر از قدرت تو بر این غلام و بندۀ ضعیف است.» (محجه البیضاء، ج 3، ص 446- شنیدنی‌های تاریخ، ص 99)

5- سوءاستفاده از قدرت

در سال 232 هجری، متوکّل عباسی به خلافت رسید. چند ماه نگذشت که بر محمد بن عبدالملک زیات وزیر که زمان خلیفۀ قبلی واثق وزیر بود، غضبناک شد و جمیع اموال او را بگرفت و او را از وزارت معزول کرد.
محمد بن عبدالملک در ایّام وزارت خود، تنوری از آهن ساخته بود و آن را میخکوب نمود، به‌طوری‌که سر میخ‌ها، در درون تنور بود و هر که را می‌خواست عذاب کند، امر می‌کرد آن تنور را به هیزم زیتون، سرخ می‌کردند و او را در آن تنور می‌افکند تا از میخ‌ها و تنگی مکان و سوزش آتشین تنور آهنی هلاک شود. متوکّل او را درون همان تنور تا چهل روز معذب ساخت تا به هلاکت رسید و جنازۀ مرده‌ی او را از تنور بیرون آوردند. (تتمه المنتهی، ص 232)